جریان تندرو مشخصاْ چه اهدافی را دنبال میکرد؟
تقریباً سال ۷۴ و ۷۵ همان زمانی که آن چوبه دار را برای دکتر سروش آوردند دم دانشگاه پلیتکنیک یا به تجمع بچهها برای رد صلاحیتشدگان انتخابات میاندورهای مجلس حمله کردند یا واقعهای که ۱۹ مهرماه ۷۵ در دانشگاه تهران اتفاق افتاد، همه اینها از همان زمان به بعد دیدند هر کاری که میکنند، دارند عقب مینشینند.
بعد دوم خرداد اتفاق افتاد و دیدند رفته رفته دارند یک سری پایگاهها را از دست میدهند. به این نتیجه رسیده بودند که باید فضا به یک سمت خشونتی برده شود که در این خشونت، آن فرصت ارعاب فراهم شود.
تقریباً سال ۷۴ و ۷۵ همان زمانی که آن چوبه دار را برای دکتر سروش آوردند دم دانشگاه پلیتکنیک یا به تجمع بچهها برای رد صلاحیتشدگان انتخابات میاندورهای مجلس حمله کردند یا واقعهای که ۱۹ مهرماه ۷۵ در دانشگاه تهران اتفاق افتاد، همه اینها از همان زمان به بعد دیدند هر کاری که میکنند، دارند عقب مینشینند.
بعد دوم خرداد اتفاق افتاد و دیدند رفته رفته دارند یک سری پایگاهها را از دست میدهند. به این نتیجه رسیده بودند که باید فضا به یک سمت خشونتی برده شود که در این خشونت، آن فرصت ارعاب فراهم شود.
شما خودتان ۱۸ تیر در کوی حضور داشتید؟
صبح ۱۸ تیرماه بله در کوی حاضر شدم؛ بعد از اینکه خبر حمله شب ۱۸ تیر را شنیدم. آن صبح که آمدم، مجبور بودم از دیواری که نیروهای امنیتی، نیروهای به اصطلاح انصار حزبالله آن زمان و لباس شخصیها در چهارراه امیرآباد ساخته بودند، عبور کنم تا بتوانم به کوی برسم. پیراهنم را روی شلوارم انداختم و همراه اینها بودم.
بعد دیدم یکی دست من را گرفت. آقای دهنمکی بود و گفت آقا همه بیایید. همه را جمع کرد و گفت نیم ساعت دیگر حمله میکنیم. یعنی حتی سازماندهی حمله را انجام میداد. بعد حمله هم کردند که در یکی از این حملهها، من آمدم در یکی از کوچههای جلوتر پنهان شدم و اینها که دیگر عقب نشستند، توانستم به داخل کوی بروم.
خود شما عضو شورای منتخب متحصنین بودید. علیرغم اجماع نسبی که وجود داشت و همین طور آن جمعیت زیاد و نوع اعتراضاتی که صورت میگرفت، چرا هیچ کدام از خواستههای معترضین محقق نشد؟
من صراحتاً به یک سری از اشتباهات، اشتباهاتی که خود من هم درگیر بودم و کسان دیگر هم درگیر بودند و به آن اعتراف میکنند، (اعتراف میکنم.) من معتقدم که از روز ۱۹ تیرماه که اعتراضات شروع شد یک نکته خیلی آزاردهنده در اعتراضات دانشجویی بود و آن اینکه متأسفانه مدیریت درستی نسبت به این اعتراضات وجود نداشت. البته باید پذیرفت شاید یک جاهایی هم امکان مدیریت نبود. ولی خب همه هم به خاطر امکان نبود و یک جاهایی هم به نظر من ضعف و ناتوانی بود.
جالب این بود که در کنار این ضعف و ناتوانی یک نوع عدم درک درست و عدم شناخت درست نسبت به شرایط هم وجود داشت؛ حالا هم در بدنه دانشجویان و هم در مدیریت آن جریان. اولاً که نسبت به شرایط و تواناییهای خود جنبش دانشجویی درک درستی وجود نداشت. بعضاً میگفتند حالا که میخواهیم اعتراض کنیم، برویم صدا و سیما را بگیریم. یعنی واقعاً هم باور داشتند و جمعیت را نمی شد دیگر کنترل کرد.
عدم درک درست از چه ناشی میشد؟
به دلیل همان عصبیت. یعنی همه ما خیلی عصبانی بودیم. اتفاق و فاجعه خیلی بدی افتاده بود. خلاصه بگویم عدم درک درست از شرایط خودمان، عدم درک درست از قدرت حاکمیت. یعنی در روزهای اول اصلا کسی فکر نمیکرد که این جریان ساخته حکومت است؛ بخش اقتدارگرای حاکمیت، اگر نخواهم کلیت حاکمیت را بگویم. کسی توجه نمیکرد که ما در روزهای اول ۱۹ و ۲۰ تیرماه کوچکترین مقاومتی از جانب نیروهای امنیتی یا نظامی و انتظامی در خیابانها شاهد نبودیم
یک نکتهای هم که وجود داشت، (این بود که) نیروهای انحرافی که توی مجموعه بودند. یعنی به انحاء مختلف تحریک میکردند. اصلاً اجازه مدیریت واحد را نمیدادند. فکر میکردند که الان دارند غنایم تقسیم میکنند؛ الان دارد کابینه حکومت بعد ریخته میشود. بودند گروههایی که هیچ گونه عقبه و چیزی نداشتند، ولی آمدند و هم برای خودشان و هم برای بقیه هزینه درست کردند.
بین این عده نیروهای امنیتی هم بودند؟
عصر ۲۱ تیرماه یعنی دوشنبه به عینه میدیدم افرادی که بچهها را تحریک میکردند به خیابان بروند و اصلاً در خیابان ریختنها، از همه بیشتر شعار میدادند. بعدازظهرش دیدم همینها، باتوم به دست، دارند دنبال بچهها میکنند.
به نظر میرسد در کنار عدم مدیریت درست اعتراضات مشکل عمده ناشی از غیرعقلانی بودن خواستههای مطرح شده بود؟
فکر میکنم این چیزی است که اخیراً جنبش دانشجویی یاد گرفته است. یاد گرفته که شعار مشروط بدهد؛ اما مقاومتش برای آن شعار محدود، نامحدود باشد. چیزی که آنجا رعایت نمیشد. شعارها بسیار نامحدود بود.
آیا میشود گفت ضعف عملکرد اصلاحطلبان هم زمینه را برای تندروی هرچه بیشتر جریان اقتدارگرا فراهم کرد؟
به نظر من شخص آقای خاتمی در این جریان کوتاهی انجام داد. آقای خاتمی هم فکر میکنم در کش و قوس این عدم تحلیل بود و متأسفانه فرصت را برای اینکه بیاید در عرصه و آن حرکتی را که شده، محکوم کند، از دست داد.
من مثل خیلیها نیستم که تعلل را فقط مختص خاتمی بدانم. تعلل از سران جنبش دانشجویی گرفته تا بدنه، تا دلسوزان، تا حتی احزاب و گروهها، مطبوعات و همه اینها بود؛ خاتمی هم بود.
0 نظرات:
ارسال یک نظر