مصاحبه روز با مادر شهید حسام حنیفه

0 نظرات

روز آنلاین - حسام حنیفه، یکی از شهدای روز 25 خرداد است که خانواده او نیز همچون خانواده های سایر جانباختگان وقایع بعد از انتخابات، از عدم رسیدگی به شکایت و معرفی قاتل فرزندشان به "روز" می گویند. خانواده ای که علیرغم بنیه ضعیف مالی، حاضر به گرفتن دیه نیستند و خواهان معرفی قاتل فرزندشان هستند.

حسام حنیفه، جوان 19 ساله ای بود که روز 25 خرداد و در مقابل پایگاه بسیج مقداد، بر اثر اصابت گلوله جان باخت.حسام را شاید بتوان از گمنام ترین شهدای اخیر دانست که تاکنون حتی عکس او نیز منتشر نشده و خانواده داغدیده او، در حالیکه برای اولین بار بعد از یکسال، سکوت خود را شکسته اند، اما امکان ارسال عکس فرزند شهیدشان از طریق اینترنت را هم ندارند.

نادر حنیفه، پدر حسام حنیفه که هنگام شهادت فرزندش در شهرستان میانه بوده و تلفنی از شهادت او باخبر شده است، در آغاز مصاحبه به "روز" می گوید: فرزند من در راه وطنم رفت در راه عدالت و آزادی و من سرم را بالا می گیرم و به او افتخار میکنم.

خانواده حسام حنیفه در حالی با روز مصاحبه کرده اند که پیش از این خبرگزاری فارس مدعی شده بود خانواده حسام به اتفاق خانواده داوود صدری از میرحسین موسوی شکایت کرده اند؛ ادعایی که خانواده حسام رد و تاکید میکنند که آنها خواهان معرفی قاتل فرزندشان هستند و اجازه نمی دهند از خون فرزند شهیدشان، سوءاستفاده سیاسی شود.

مادر داوود صدری نیز روز گذشته به "روز" گفته بود "مقصر کسانی هستند که مردم را به بازی گرفتند و اگر نمیخواستند مردم رای بدهند، بهتر بود از اول اعلام میکردند فلانی رئیس جمهور است و مردم را بازی نمیدادند".

گفتگوی "روز" با خانم حنیفه، مادر حسام حنیفه را در ذیل بخوانید.

سالگرد شهادت فرزندتان تازه گذشته، آیا شما مراسمی برای سالگرد گرفتید؟

بله، البته ما روز 25 خرداد مراسم نگرفتیم اما چند روز بعد که آخر هفته هم بود مراسم گرفتیم و خوشبختانه مشکلی هم پیش نیامد. بعد هم که رفتیم سر خاک داوود در امامزاده عبدالله.

یک سال از شهادت فرزند شما گذشته در این مدت آیا کسی به شما سر زده؟

نه همان اوایل فقط از تلویزیون آمدند و مصاحبه کردند اما پخش نکردند. شاید برای اینکه ما آدم های سیاسی نیستیم و حرف سیاسی نمی زنیم و کاری هم به سیاست نداریم.

مگر چه چیزی از شما می خواستند بگویید که نگفتید؟

ما گفتیم که قاتل فرزند ما را بیاورند و معرفی کنند. بگویند چه کسی بچه مارا زده؛اما آنها می گفتند مقصر آقای موسوی است. ما هم گفتیم که مشکل شما با آقای موسوی ربطی به بچه ما ندارد و بگذارید ما به درد خودمان بسوزیم.

شما شکایت کرده اید. پرونده تان در چه مرحله ای است؟

بله شکایت کردیم. اما تا به حال هیچ جوابی به ما نداده اند. یک سال است فقط می گویند پیگیری میکنیم اما هنوز معلوم نیست این پیگیری به کجا رسیده چون به ما که چیزی نمی گویند.

از تعدادی از خانواده های شهدا خواسته شده دیه بگیرند؛ به شما هم چنین چیزی گفته شده ؟

نه تاکنون که حرفی نزده اند. من هم با اینکه همسرم کارگر است و زندگی خیلی سختی داریم اما به هیچ عنوان خون بچه ام را با پول معامله نمی کنم. من فقط میخواهم بدانم چی به سر بچه ام آورده اند. فقط بگویند چه کسی بچه مرا زد. بچه من که کاره ای نبود. 4 ماه بود در یک شرکت نقشه کشی استخدام شده بود. سرش به کار خودش بود. خودشان می گویند پسرتان اتفاقی تیر خورده و کاره ای نبوده. خب بیایند بگویند چه کسی اتفاقی پسر مرا کشت.

چه کسی به شما گفته که پسرتان اتفاقی تیر خورده؟

از بنیاد شهید آمدند گفتند که این بنیاد حسام را به عنوان شهید پذیرفته و برای حسام کارت صادر میکنند و گفتند که حسام اتفاقی گلوله خورده و در راهپیمایی نبوده است.

ولی حسام در مقابل پایگاه بسیج مقداد و در میان مردم بوده که گلوله خورده است.

من آدم سیاسی نیستم نمیخواهم حرفی بزنم که مشکلی برایمان به وجود بیاورند. همین که میگویند اتفاقی تیر خورده خب ما هم می گوییم بیاورید و قاتلی که گلوله اش اتفاقی به حسام ما خورده را معرفی کنید.

خانم حنیفه، خبرگزاری فارس مدعی شده شما از مسببین ماجرا و بخصوص میرحسین موسوی شکایت کرده اید. این ادعا صحت دارد؟

ما شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه ما را معرفی کنند. ما از آقای موسوی و هیچ کس دیگر شکایت نکرده ایم. حتی قاتل را هم نمیدانیم کیست که مشخصا از او شکایت کنیم. ما در دادسرای جنایی شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه مان را معرفی کنند. بگویند چه کسی او را با گلوله زده است.

شما چگونه از شهادت فرزندتان مطلع شدید؟

حسام با دوستانش بود. آنها به ما زنگ زدند و گفتند یکی از دوستانش وقتی حسام تیر خورده با او بوده و همه چیز را دیده است.

خانم حنیفه ممکن است برگردیم به یکسال قبل و از آن روزها از شما بپرسم؟

متاسفانه نمی توانم. بگذارید در قلب من بماند. تنها می گویم قسمت حسام این بوده که در راه آزادی و مملکتش شهید شود. من واقعا به قسمت اعتقاد دارم. شکایتم را هم پیش خدا می برم خدا قضاوت خواهد کرد.

در صحبت هایی که قبل از سالگرد با همسرتان داشتم ایشان می گفتند مزار حسام، هنوز سنگ قبر ندارد و....

بله تا سالگرد حسام نتوانسته بودیم برای مزار او سنگ قبری بگذاریم. وضع مالی چندانی نداریم که، حسام در اصل کار میکرد و کمک خانواده بود که پر کشید. بعد از بنیاد شهید آمدند و گفتند آنها سنگ قبر را می گذارند و رفتند. اما خب هر طور بود خودمان در سالگرد حسام، با هزینه خودمان سنگ قبر را گذاشتیم.

خانم حنییفه اگر در پایان صحبت خاصی و یا درخواستی دارید که میخواهید به گوش مسئولان هم برسد بفرمایید.

حرف خاصی ندارم چه درخواستی می توانم داشته باشم، وقتی بعد از یک سال، قاتل بچه ام را معرفی نکرده اند؟ من دردهایم را با خدای خودم قسمت میکنم و به او پناه می برم. خدا قاضی عادلی است.
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

تعریف اتاق پایاپای چیست ؟

0 نظرات


اتاق پاياپاي : محلي براي تجمع نمايندگان بانكها كه در آن هر روزه چكهاي صادره بر عهده بانكهاي مختلف با يكديگر معاوضه مي‌شوند هر بانك شركت كننده با مقابله همزمان مطالبات خود از ديگر بانكهاي عضو اتاق و مطالبات ديگر بانكها از خود ، به مانده خالصي مي‌رسد كه براي تسويه حساب بايد دريافت يا پرداخت كند . سازمان مزبور زير نظر بانك مركزي ايران است .


Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

انیشتن جمهوری اسلامی - عکس

0 نظرات
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

خشم سید علی خامنه ای - کاریکاتور

0 نظرات
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

ماجرای بشهادت رسیدن عزت ابراهیم نژاد به روایت برادرش

0 نظرات

عزت ابراهیم نژاد در حال طی دوران خدمت نظام وظیفه در ستاد مشترک سپاه پاسداران در تهران بود که برای دیدن دوستان خود به خوابگاه کوی دانشگاه تهران میرود و بدین دلیل در هنگام یورش به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران بوده‌است. برادر وی پیرامون چگونگی قتل می‌گوید .
انصار حزب‌الله عقب‌نشینی می‌کردند، نیروهای‌شان را آماده می‌کردند و دوباره حمله می‌کردند. دقیقاً جریان کشته شدن عزت را بخواهم برای‌تان بگویم باید اشاره کنم که ما کسی را که ضربه نهایی را زد، به دادگاه هم احضار کردیم اما متاسفانه دادگاه او را قبول نکرد، ولی ما همچنان بر روی حرف خودمان هستیم.زمانی که عزت را زدند، جلوی همان درب اصلی کوی دانشگاه، بین دانشجوها بود. یک لحظه او را می‌کشند کنار. یعنی سه چهار نفر می‌ریزند روی او و بچه‌ها که از دور داشتند نگاه می‌کردند دیدند ریختند سر عزت و با باتوم و زنجیر به جانش افتادند.چون قوزک پای عزت شکسته بود، زمانی که جنازه را آوردند، ران و دقیقاً کتف و دو دست او شکسته بود، فیلم آن هم هست دقیقاً. تمام پشت بدن او همه جای زنجیر بود.دانشجوها موقعی که دیدند دارند او را می‌زنند، یک دفعه حمله کردند. متاسفانه یک کمی دیر عمل کردند و یکی از آن‌ها اسلحه را درآورد و دقیقاً از همان فاصله یک متری شلیک کرد به سر او که به چشم چپش اصابت کرد و وارد ناحیه مغز او شد. لحظه‌ای که این اتفاق برای او افتاد، دقیقاً ده دقیقه به هفت بود .
خانواده ، قاتل وی را شناسایی و به دادگاه معرفی کردند. همچنین یکی از شاهدان قتل نیز با حضور در کمیسیون اصل نود مجلس مشاهدات خود از قتل وی را بیان داشت. دادگاه بدون حضور خانواده عزت ابراهیم نژاد، همه متهمین را تبرئه کرد. خانواده عزت ابراهیم نژاد همچنین از پلیس و شبه نظامیان انصار حزب الله نیز به دادگاه نظامی شکایت کردند که هیچگاه به نتیجه نرسید و خانواده او برای عدم پیگیری قتل وی توسط نهادهای امنیتی تحت فشار قرار گرفتند. دادگاه انقلاب هم نیروهای انصار حزب الله و هم عوامل پلیس را تبرئه کرد و تنها یک سرباز بدلیل دزدیدن ریش تراش محکوم شد .
در عین حال، خود او پس از مرگ توسط دادگاه انقلاب بدلیل شرکت در اعتراضات و سنگ شعار دادن و مقاومت علیه نیروهای انصار حزب الله به اقدام علیه امنیت ملی محکوم گردید .
انتشار مطلبی توهین آمیز در وبلاگ شخصی مسعود ده نمكي باعث شد تا خانواده عزت ابراهیم نژاد برخی اطلاعات خود پیرامون قتل وی را منتشر کنند که حاکی از دست داشتن ده نمکی و مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر در قتل وی است .
در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، عزت را شبانه و تک وتنها به گوشه‌ای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجیر خودت و دوستانت عزت را از پا درآوردی و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردید... هر چند که ما تک وتنها بودیم و هستیم و زورمان نرسید که شما را به پرونده دادگاه ۱۸ تیر بکشانیم ولی مطمئن باش خداوند تو را به دادگاه خودش خواهد کشید و دیگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه دیگر کسی که تو را تبرئه کند .
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

شبنم سهرابی چگونه توسط نیروی انتظامی بشهادت رسید ؟

0 نظرات
مادر شهيد شبنم سهرابي با ديدن فيلم پيكر بي جان و خونين دخترش، تاييد كرد كه اين فيلم مربوط به شهادت دخترش در روز عاشوراست .

چندي پيش سايت" راي ما كجاست" با مادر شهيد شبنم سهرابي ، زن 34 ساله اي كه ظهر عاشورا توسط ماشين نيروي انتظامي در خيابان شادمان به زير گرفته و له شد؛ گفت و گويي انجام داد.

اين مادر داغديده، به خاطر ترس ، درباره ماجرای کشته شدن دخترش سکوت کرده و تا ماهها اين درد را در سینه حبس کرده بود. اما از اين گلايه داشت كه چرا هيچ فيلمي از شبنم نيست؟ چرا هيچ شاهدي نيامده ماجراي به زير گرفتن دخترش را برايش تعريف كند؟


اما پس از انتشار مصاحبه اين مادر داغديده، شاهدان عيني در تماس هاي متعدد با اين سايت ، صحنه شهادت شبنم سهرابي را به تصوير كشيدند و فيلم انتقال بدن خونين و بي جان او را در روز عاشورا ارسال كردند . مادر شبنم به محض ديدن اين فيلم تاييد كرد كه اين بدن بي جان متعلق به دخترش است. او بارها و بارها صحنه دلخراش صورت خونين شبنم را ثابت نگه داشت تا صورت دخترش را واضح تر ببيند. چشم هايش از روي مانيتور لحظه اي تكان نمي داد ؛ اشك ريزان تاييد كرد كه اين جنازه دخترش شبنم است:" خودش است . حتي اين پييراهن سبزش را به ياد دارم. بله خود شبنم است. هيكل او بسيار درشت بود و بببينيد حتي نمي توانند او را از ماشين بيرون بياورند."

اين فيلم جسد زن جواني را نشان مي دهد كه جمعيت سعي دارند او را از داخل خودرويي بيرون بياورند و به درمانگاه برسانند.

شاهدان عيني مي گويند خودروي نيروي انتظامي در خيابان شادمان چندين بار از روي شبنم رد مي شود. مادر شبنم خودبه تازگي ، يكي ديگر از شاهدان عيني قتل فرزندش را ديده و با او صحبت كرده است:" خانمي را در يكي از پارك هي محله ديدم و با او سر صحبت را باز كردم. او در روز عاشورا لحظه ي كشته شدن شبنم را ديده است. مي گفت ماشين نيروي انتظامي شبنم را در گوشه اي خيابان گير آورده بود و بارها او را به سينه ي ديوار چسباند و از روي جسدش رد شد. سرنشين اين خودرو، جواني با ته ريش بوده كه اگر او را دوباره ببيند مي شناسد."

مادر اين جملات را سختي بر زبان مي آورد . سرش را تكاني مي دهد و با تعجب مي گويد:"چطور ممكن است كه شبنم را با آن هيكل درشتش با ماشين به زير بگيرند؟ يعني در خيابان شادمان كسي نبود كه جلوي خودروي نيروي انتظامي را بگيرد؟ آدم كشي آن هم در روز عاشورا؟"

مادر مي گويد: "22 روز از شهادت شبنم می گذشت و صورتش را که دیدم انگار زجر کش اش کرده بودند. خیلی غم انگیر بود اما فقط همین صورتش را دیدم یعنی فقط گذاشتند صورتش را ببینم. بقیه پیکر دخترم را ندیدم. حتی موقع خاکسپاری هم جز صورتش، چیزی ندیدم اما میدانم که له شده بود شکم دخترم له شده بود."

در برگه پزشکی قانونی نوشته اند مرگ بر اثر اصابت جسم سخت و عوارض ناشی از آن. مادردراين باره مي گويد:" من هم رفتم شکایت کنم اما نگذاشتند. در حالیکه دختر بیگناه من را زیر ماشین له کرده اند نمی گذارند من پی گیری کنم من می خواهم بگویند که اسم این جسم سختی که پزشکی قانونی نوشته چیست و چگونه توانستند چند بار از روی دخترم با ماشین رد شوند. خب به او خوردند چرا نگه نداشتند کمکش کنند چرا؟"

"دختر من شهید شده و شهدا پیش خدا روزی می خورند و در آرامش هستند." مادر اين جملات را با اطمينان مي گويد و ادامه مي دهد:" مطمئن هستم که دخترم پیش خدا در آرامش است اما ما آرامش نداریم؛ نه نگین(دختر شش ساله شبنم) و نه من هیچ آرامشی نداریم و تنها زمانی که قاتل دخترم را معرفی کنند و محاکمه او را ببینیم به آرامش می رسیم. حتی نمیدانم دخترم در کدام نقطه شهید شده و کجا ماشین او را زیر کرده است که بروم حداقل دو رکعت نماز آنجا بخوانم. زمینی که دخترم جان داد را ببوسم و گریه کنم.جگرم می سوزد. مدام تصور می کنم چگونه توانستند از روی دخترم چند بار رد شوند. من پی گیری خواهم کرد. خدا نمی گذارد خون بی گناه زمین بماند و دامانشان را خواهد گرفت.".


فیلم کشته شدن شبنم سهرابی را در این لینک ببینید

http://www.youtube.com/watch?v=IQ9bP_ZQMuQ&feature=related


فیلم کشته شدن شبنم سهرابی را از اینجا دانلود کنید ( لینک دانلود )




Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

تعریف تراز بازرگانی چیست ؟

0 نظرات


تراز بازرگاني : موازنه تجاري – تراز پرداختها

جدول حاوي مبادلات بدهكار و بستانكار يك كشور با كشورهاي ديگر و سازمانهاي بين‌المللي كه به شكلي مشابه با حسابهاي درآمد و مخارج شركتها تنظيم مي‌شود .




Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

زندگینامه صادق زیبا کلام

0 نظرات
صادق زیباکلام در سال ۱۳۲۷ در کوچه معروف به دعانویس‌ها در محله بازارچه آب منگول تهران در جنوب خیابان ری متولد شد. پدرش تاجر و دارای مغازه‌ای در خیابان قزوین تهران بود اما در فضای به شدت سیاسی دهه ۱۳۲۰ وارد فعالیتهای سیاسی نیز شده بود. او از طرفداران مصدق بود اما از لحاظ تشکیلاتی در حزب زحمتکشان به رهبری دکتر مظفر بقایی فعالیت می‌کرد.
مسوولیت اصلی زیباکلام درحزب زحمتکشان، همکاری درانتشار روزنامه "شاهد" ارگان این حزب بود، شاید تنها آموزه ای که زیباکلام همچنان از مظفربقایی و حسن آیت به یاد می آورد این است که یک فعال سیاسی باید "جنجالی" باشد تا شنیده و دیده شود و زیباکلام نشان داده است که این درس را به خوبی فراگرفته است.


پس از انقلاب سمت‌های متعددی را عهده دار می‌شود ، وی در سال 1358 نماینده ویژه دولت موقت مهندس بازرگان در امور کردستان می شود که به همین خاطر مدتی هم توسط گروههای مسلح کردستان به گروگان گرفته می شود، زیباکلام در سال ۱۳۶۳ برای ادامه تحصیل به انگلستان بازمی گردد اما به جای ادامه تحصیل در رشته مهندسی شیمی به علوم انسانی روی می‌آورد.
زیباکلام در دانشکده صلح شناسی دانشگاه برادفورد فوق لیسانس و دکترای خود را می‌گیرد. موضوع تز دکترای او انقلاب اسلامی ایران بوده‌است. زیباکلام در سال ۱۳۶۹ به ایران بازگشته و پس از دوسال وارد گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌شود.
زیباکلام که نقشی هم در انقلاب فرهنگی و تصفیه اساتید دگراندیش در دانشگاهها داشته است، ابایی ندارد که به صراحت از "نقش خود" در انقلاب فرهنگی عذرخواهی کند.

زیباکلام که معتقد است "تک تک سلولهایش هم لیبرال است"چون وابستگی حزبی و سیاسی مشخصی ندارد و از همان روزهای اول اصلاحات، منتقد اصلاح طلبان شد، وضعیت ویژه ای در رسانه ها پیدا کرده است، به نظر بسیاری این دلایل باعث می شود که طرح وی در رسانه ها باعث ترویج یک حزب یا تفکر خاص نشود و یکی از دلایلی که وی توانسته است از فیلترهای رسانه های رسمی و دولتی داخلی عبور کند و کرسی تدریس علوم سیاسی در دانشگاه تهران را نیز بدست آورد، همین است.
دلمشغولی اصلی زیباکلام تضاد سنت و مدرنیسم و تاریخ معاصر است که با قلم روان و بدون پیرایه ای این دغدغه ها را علاوه بر مصاحبه های تلویزیونی در روزنامه های اصلاح طلب نیز قلمی می کند،.

دغدغه مهم دیگر زیباکلام "خاکستری سازی" تاریخ و مناسبات سیاسی در ایران است که با تمام قوت و با استفاده از هر تریبونی که بدست آورد، آن را تبلیغ می کند و البته در این راه هم تنها است.
بسیاری می گویند کلاس های درس زیباکلام یکی از داغ ترین و جنجالی ترین و پرطرفدارترین کلاس ها در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران است که البته خود زیباکلام هم سوژه بسیاری از سخنان و موضع گیری هایش را از درون همین بحث های کلاسی می یابد.
البته این را هم باید گفت که صادق زیباکلام دعوت به هیچ مناظره یا گفتگویی را رد نمی کند و این خود از زیرکی های اوست.

زیباکلام یکی از هواداران اکبر هاشمی رفسنجانی است و از نخستین کسانی بود که در برابر هجمه اصلاح طلبان به هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم(1378) به شدت از او دفاع کرد، زیباکلام همچنین این فرصت را یافت که در گفتگوی مشروح و اختصاصی با اکبر هاشمی رفسنجانی در سال 1386 با عنوان "هاشمی بدون روتوش" سئوالات خود را از وی بپرسد.
این لیبرال تنها و مصدقی قدیمی که اندکی در ظاهر فانتزی و عجیب است، خصوصیتی پیدا کرده است که نه محافظه کاران و نه اصلاح طلبان او را "جدی" نمی گیرند، زیباکلام تفکر خاصی را نمایندگی نمی کند ولی استاد مناظره های داغ و جنجالی است و می توان گفت هم اینک در رسانه های داخلی در حکم "میکروب ضعیف شده ای از مدرنیسم" را دارد که باعث ایمنی یافتن سیستم در برابر میکروب های خطرناک تری از این دست می شود.

زیباکلام که معمولا عادت دارد در هنگام شنیدن سخنان مخالف خود با بند کمربند یا عینکش بازی می کند، چون صراحت لهجه خاصی و قابل توجهی برخوردار است، به جذابیت برنامه های صداوسیما و رسانه ها کمک می کند، البته همواره در برنامه ها و مناظره های صداوسیمایی در مقابل زیباکلام، چند مخالف در میدان حضور دارند تا اثر سخنان زیباکلام "هدایت شده" و "قابل کنترل" باشد!
از همین رو است که حتی صریح ترین و خاص ترین مواضع زیباکلام(مثل دفاع علنی از رضاشاه در برنامه زنده تلویزیونی) چندان حساسیتی را برنمی انگیزد و تحمل می شود و زیباکلام می داند ما به ازای این سخنان حبس و جریمه و زندان و ...نیست.

یکی از مشهورترین تعابیری که در مورد صادق زیباکلام بکار برده شده است متعلق به محمد جواد لاریجانی است که زیباکلام را فردی "لیز" (که در هیچ چارچوبی جا نمی گیرد) توصیف کرده بود.
شگفتی های زندگی خصوصی زیباکلام نیز دستکمی از شگفتنی های رسانه ای او ندارد، برادرش سعید زیباکلام از تئوری پردازان جریان اصولگرا است، دخترش هم که عقاید سیاسی کاملا متناقضی با پدر دارد عروس احمد توکلی از شخصیت های سرشناس جناح راست شده است.

صادق زیباکلام، این ماهی لیز رسانه ها، پدیده این روزهای ماست که کسی که علاقه ای به "داشتن" و "صید " او ندارد ولی ظاهرا همه دوست دارند شاهد حرکت آزادانه و غیرمنتظره او در رسانه ها باشند، اثر مهم زیباکلام برای رسانه ها، ایجاد فرصتهای برای پرداختن رسانه ها به مباحثی است که همه کس، شهامت یا تدبیر طرح آنها را ندارد، شاید زیباکلام تجسم عینی داستان "ماهی سیاه کوچولوی" صمد بهرنگی باشد اما نه در ادبیات مارکسیستی دهه چهل شمسی، بلکه در عرصه رسانه های دهه هشتاد شمسی!
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

مصاحبه جرس با برادر شهید چگینی

0 نظرات

علی چگینی برادر شهید محرم چگینی است که به گفته خود او از جنوب شهر تهران، همانجایی که می گویند مردمش با جنبش سبز ایران هیچ نسبتی ندارند، به راهپیمایی بیست و پنج خرداد آمده بود و از عصر همان روز دیگر به خانه برنگشت.
علی چگینی، محرم را یک دوست و محرم ناگفته های خود و خانواده می دانست، اینک پس از یک سال هم از عدم حضور یک برادر و یک دوست در میان اعضای خانواده دلگیر است، هم از عدم حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی در میان یک خانواده داغدار گلایه می کند و هم برای همه کسانی که از میان کشته شدگان تنها یک نماد را جهانی می کنند و شهدای دیگر را غریب و تنها رها می کنند، پیام دارد.

نشستن پای صحبت یک جوان ۳۲ ساله که تمام کشته شدگان را برادران و خواهران خود می داند اما از همه کسانی که در این یک سال هیچ سراغی از برادر کشته شده او نگرفته اند، گلایه دارد، شاید بتواند نگاهی نو به مطالبات بخش هایی از این نسل که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده اند بگشاید. برای همین است که درخواست می کند همه صحبت های او بدون سانسور منتشر شود تا شاید راهی بگشاید که از این پس در صورتی که رهبران جنبش سبز به هر دلیلی تاکنون موفق نشده اند، سراغ خانواده برخی از کشته شدگان بروند، حداقل مردم یکدیگر را تنها نگذارند.

علی چگینی می گوید:… یک سال دنبال خبرنگاران دویدم تا بگویم صدای یک شهید جنوب شهری را به گوش دنیا برسانید تا هم دولت ما و هم دنیا باور کنند همه کسانی که در راهپیمایی کشته شدند، شکم شان سیر نبود یا به تعبیر خودشان، «بچه قرتی » نبودند اما وقتی در شب کشته شدن برادرم، علی رغم همه تهدیدات زنگ زدم به برخی از خبرنگاران اما آنها که صدها بار فیلم ندا را نشان دادند، حاضر نشدند حتی یک بار فیلم محرم که تیر خورده است و برشانه های مردم قرار داشت را نشان دهند، نه صدا و سیما، نه صدای آمریکا و نه بی بی سی.

گفتگوی کامل جرس با علی چگینی، برادر شهید محرم چگینی را در زیر بخوانید:

آقای چگینی، یک سال گذشت از روزی که برادرتان در راهپیمایی بیست و پنج خرداد کشته شد، می خواهم بدون مقدمه بپرسم تلخ ترین خاطره یک برادر از روزی که پیکر برادرش را از پزشکی قانونی تحویل گرفت تا امروز که هنور دستگاه قضایی قاتلی را به خانواده شما معرفی نکرد، کدام است؟

تلخی ها کم نیست ، از همان روزی که برادرم روبروی پایگاه مقداد در خیابان آزادی تیر خورد، اما جنازه اش را دورتر از آن مکان در شهرکی دیگر انداخته بودند، از همان شبی که از من تعهد گرفتند که بدون خبررسانی باید مراسم خاکسپاری را برگزار کنیم، از همان روزی که فهمیدیم به جای پیدا کردن قاتل برادرم حاضر هستند دیه بدهند تا ما ساکت شویم، درست از همان روزهای نخستی که فهمیدم دیگر هیچ کس جوابگوی ما نیست، تلخی ها را یکی یکی تجربه کردم.

می شود یکی از مواردی که فکر می کنید در صورت رسانه ای شدن، باری از شانه های خانواده های کشته شدگان برداشته می شود را بگویید؟

سه شب بعد از آنکه فهمیدم محرم در راهپمایی تیر خورده بود، در پزشکی قانونی کهریزک پیکرش را شناسایی کردیم، از همان زمان من علی رغم فضای ترس و وحشتی که آن موقع حاکم بود، به برخی از خبرنگاران داخلی و برخی از خبرنگاران که در رسانه های خارج از ایران هم هستند، زنگ زدم و گفتم: برادرم را کشتند، می خواهم به دنیا بگویم، برادرم را فقط به جرم اعتراض در یک راهپمیایی کشتند، حتی برای اینکه حرف مرا باور کنند که محرم کشته شده است، گفتم اسم محرم در سایت نوروز( سایت وابسته به جبهه مشارکت ) منتشر شده است، فیلم کشته شدن برادرم را هم مردم به ما داده اند، به آنها گفتم فیلم کشته شدن برادرم را هم برایتان می فرستم. از طریق برخی از خبرنگاران داخل کشور که آن روزها به خانه ما می آمدند، فیلم تیر خوردن محرم را برای بی بی سی و صدای آمریکا فرستادم، اما نمی دانم چرا هیچ کسی صدای ما را نشنید و این آغازی شد برای اینکه منزوی شویم و دیگر به هیچ کس اعتماد نکنیم.

شاید برای خبرنگاران سخت بود در شرایط امنیتی بتوانند اصل و سندیت موضوع را تایید کنند و ممکن بود کس دیگری آن زمان به نام «برادر شهید»، حرف هایی را مطرح کند که بعدها علیه خانواده شما استفاده شود.

ولی من حتی شماره تماس های منزل و همه اطلاعات مربوط به خودم و خانواده ام را برای تلوزیون ها فرستادم، آنها هم می توانستند از کسانی که به خانه ما می آمدند تایید بگیرند، این کار سختی نبود، البته توقعی هم نمی توان داشت. آنها کار خودشان را انجام می دهند. از فیلم کشته شدن ندا همه ما متاثر شدیم و این کار خبرنگاران بود که با انتشار فیلم دنیا را هم با خبر کردند، اما همیشه برای من سوال است که چرا فیلم تیر خوردن برادرم را که پیش از ندا در خیابان کشته شده بود، هیچ وقت در همان تلویزیون هایی که صد ها بار فیلم تلخ کشته شدن ندا را نشان دادند، به تصویر نکشیدند ؟

خود شما چه پاسخی برای همین سوال تان دارید؟ چرا ندا، سمبل مظلومیت شد، اما به تعبیر خودتان در طول این یک سال نامی از محرم یا برخی از شهدای دیگر برده نشد؟

نمی دانم ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد، ندا خیلی برای من قابل احترام است، تا آنجا که برای من هم که برادرم را مظلومانه روی شانه های مردم دیده ام و پس از آن دیگر خبر و فیلم و عکسی از او در رسانه های ایران و جهان ندیده ام، شهید ندا، شده است سمبل، اما همه حرفم این است وقتی مردم، خبرنگاران و حتی رهبران جنبش فقط نام یک شهید را مطرح می کنند نتیجه این می شود که وقتی آقای متکی و یا احمدی نژاد می روند به دنیا سفر می کنند ، آنجا نیز فقط عکس ندا را در برابرشان بالا می برند. برای احمدی نژاد و متکی تکذیب شهادت یک نفر خیلی سخت نیست، چرا نباید مردم کاری می کردند که در برابر احمدی نژاد عکس صد شهید بالا می رفت؟ دولت ما خوب می داند که به هر جای دنیا برود، از او در باره ندا سوال خواهند کرد برای همین خودش را برای تکذیب این سوال آماده می کند، ولی اگر بداند در تمام ایران و دنیا مردم عکس و تصویر ده ها شهید دیگر را در دست دارند و در مورد کشته شدن تک تک کسانی که جرم شان فقط حضور در راهپیمایی بود می خواهند سوال کنند، آنوقت جوابی نخواهند داشت. نمی توانند بگویند همه این ده ها شهید را منافقین و مجاهدین و آمریکا و اسراییل در خیابان های ایران کشته اند.

آیا تا کنون در خواست دیدار با احمدی نژاد یا اعضای دولت داده اید تا همین حرف ها را به آنها بگویید؟

من در تمام این یک سال می خواستم با موسوی دیدار کنم و خیلی حرف ها را به ایشان و یا آقای کروبی بگویم اما متاسفانه هیچ پاسخی نگرفته ام. تا دیروز شک داشتم که سیاستمداران چندان فرقی با یکدیگر ندارند، اما حالا دیگر دارم باور دارم همه سیاستمداران تقریبا یک جور هستند و به فکر مردم نیستند.

موسوی هیچ مسوولیتی در کشور ندارد چرا به جای دیدار با مسوولین می خواهید با کسی دیدار کنید که هیچ قدرتی هم ندارد؟

ما در این یک سال خیلی سختی کشیدیم، باید به آقای موسوی می گفتم وقتی سراغی از خانواده های شهدا نمی گیرند، راهشان با احمدی نژاد و دیگران یکی است. مردم را تا زمانی می خواهند که به قدرت برسند. این حرف های مرا می نویسید؟ دلم می خواهد حالا که نتوانسته ام خودم از نزدیک با آقای موسوی حرف بزنم، شما این کار را بکنید و این حرف ها را به گوش ایشان برسانید.

بی شک بدون سانسور منتشر خواهد شد، شما هم بگویید، مهمترین نکته ای که دلتان می خواهد به آقای موسوی بگویید چیست؟

دلم می خواهد بگویم، انگار می دانم آخر داستان چیست. می دانم که موسوی و کروبی کنار می کشند، و از آن طرف دولت هم قدرت خودش را نشان می دهد، شاید کنار کشیدن موسوی و کروبی آنها را در برابر بخش هایی از مردم سرافراز کند، اما خون جوانانی در این وسط پایمال می شود که فقط برای ایستادگی و تغییر به میدان آمده بودند.

به عنوان کسی که برادرش در یک راهپیمایی اعتراضی کشته شد، فکر می کنید وقتی موسوی و کروبی به مردم بگویند بیایید به خیابانی که ممکن است باز هم در آن به روی مردم گلوله بکشند، باید در برابر خانواده های کشته شدگان نیز پاسخگو باشند؟

ببینید همین الان هم خبرگزاری فارس به ما پیشنهاد مصاحبه داده است. دولت خودش اعلام کرده ۳۶ نفر در ماجرای اعتراض به انتخابات شهید شده اند، بنا به تشخیص خودشان به برخی از خانواده های کشته شدگان از بنیاد شهید زنگ زده اند و اعلام کرده اند که آنها جز خانواده شهید هستند و حالا هم دنبال این هستند که از میان این ۳۶ خانواده کسانی را راضی کنند که علیه موسوی و کروبی شکایت کنند، اسم موسوی و کروبی را نمی آورند، به ما می گویند علیه سران فتنه شکایت کنید، ما حتی اگر شکایت هم کنیم و آنها به زندان بروند، فردا بالاخره ناچار می شوند آزادشان کنند، یعنی با این کار هم دولت، قدرت خودش را به مردم نشان خواهد داد و هم رهبران جنبش را وادار به عقب نشینی و خالی کردن پشت مردم می کنند.

ظاهرا شما ساکن جنوب شهر تهران هستید، معمولا گفته می شود اکثر جمعیت این منطقه را طرفداران احمدی نژاد تشکیل می دهند اما برادر شما از دل همان جمعیت در راهپمیایی شرکت کرد و سپس کشته شد، چه پاسخی دارید به کسانی که می گویند، جنبش سبز یک جنبش بالای شهری است؟

برادر من از جنوب شهر به راهپیمایی رفته، جایی که امکانات معمولی برای یک زندگی ساده هم نداریم، اما چون جامعه ایران یک جامعه سنتی و مذهبی هست، رسانه های طرفدار دولت از احساسات مذهبی و سنتی مردم سوء استفاده می کنند. در تلویزیون فقط فیلم هایی را نشان می هند که جوانان دارند می رقصند، پایکوبی می کنند، مثلا کامل نبودن حجاب دختران را نشان می دهند که بگویند « یک مشت بچه قرتی» دنبال عریانی و بی حجابی هستند و اینها همه کسانی هستند که از موسوی طرفداری می کنند. همه این حرف ها را هم به نام دین به خورد یک جامعه مذهبی می دهند تا مذهبی ها را با ما بد کنند. آنقد در تلویزیون در این مورد فیلم نشان داده اند که گاهی مردم مذهبی هم به ما مثل کسانی نگاه می کنند که طاعون داریم. از ما فاصله می گیرند. در حالی که ما کافر نیستیم فقط دین ما با دین کسانی که برادرم را کشته اند و بعد هیچ جوابی هم به ما نمی دهند فرق دارد. برای بسیاری از مردم خیلی سنگین است که کسانی با اسلام و دین شان مبارزه کند، و آنها تلاش می کنند ما سبز ها را طوری معرفی کنند که انگار داریم با اسلام مبارزه می کنیم.

برگردیم سر همان فیلمی که از برادرتان در اختیار دارید که پیکر تیرخورده او را بر شانه های مردم نشان می دهد، راست می گویید این فیلم را دنیا ندیده است اما دنیای کوچک خانواده شما را چقدر این فیلم دگرگون کرده است؟

خیلی زیاد، یکی دوباری ظاهرا یکی دو شبکه انگلیسی نشان داده اند اما باور کنید خیلی سخت است نگاه کردن چندین باره فیلم عزیزتان که دارد میان آن همه مردم جان می دهد. اما متاسفانه ما مردم حافظه ضعیفی داریم. فراموشکار هستیم. از مردم نباید توقع زیاد داشته باشم. اما وقتی بیست و پنج خرداد پارسال را با امسال مقایسه می کنم دلم می گیرد. سال گذشته خودم در خیابان بودم. صحنه های کربلا را در خیابان های تهران می دیدیم. جنازه ها را گذاشته بودند گوشه خیابان و روی آن ها را پارچه انداخته بودند. اما امسال بیست و پنج خرداد مردم باز هم آمده بودند اما دیگر مثل پارسال نبود، گاهی وقت ها فکر می کنم ما مردم ایران خودمان باعث و بانی این همه ظلمی هستیم که به ما می شود، چرا باید فراموش کنیم در این یک سال چه بلاهایی سرمان آورده اند و جنازه ها را هم تا مدت ها تحویل نمی دادند؟ خرداد پارسال و حضور آن همه مردم با آن چیزی که ما در بهشت زهرا دیدیم خیلی فرق داشت. باز هم می گویم نباید از مردم توقعی داشته باشیم اما….

خود شما فکر می کنید چرا پارسال مردم بدون مجوز مدام در خیابان حضور پیدا می کردند، اما امسال نیامدند؟

از یک طرف قبول دارم پارسال فضا خیلی احساسی بود، مردم وقتی دیدند رای شان گم شد، خیلی ناراحت شدند، و اتفاقات بعدی که مردم با چشم های خودشان در خیابان می دیدند که برادر من و دیگرانی که فقط دنبال رای گمشده خودشان آمدند، کشته می شدند نیز مردم را خیلی بیشتر ناراحت کرد و برای همین حضورشان در راهپیمایی ها زیاد بود، حتی موسوی و کروبی هم بدون مجوز می آمدند در خیابان و فکر می کنم رهبری یک جنبش یعنی همین که رهبران جانشان را بگیرند کف دست شان و به خیابان بیایند، اما این روزها همه چیز عوض شده است انگار.

حرف آخر تان…

ایران نیاز به فرهنگ سازی دارد، باید مردم خودشان را تغییر دهند، پیش از آنکه به رهبر نیاز داشته باشیم به مردمی نیاز داریم که به ما مثل طاعون زده ها نگاه نکنند.

به نقل از: جرس، مصاحبه از: مسیح علی نژاد
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

آخــــوند پاسدار بسیجی - عکس

0 نظرات
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

عکس و مشخصات کامل شهدای جنبش آزادی خواهی مردم ایران

0 نظرات


تهیه و تنظیم : پایگاه راه سبز امید

برای مشاهده عکس و مشخصات هر شهید روی اسم وی کلیک کنید


شهيد سيد علي موسوي حبيبي


شهيد مصطفی کریم بیگی

شهيد شبنم سهرابی

شهيد عباس فرج زاده طاراني (شهرام فرجی )


شهيد شاهرخ رحماني

شهيد محمد علی راسخی نیا

شهيد اميرارشد تاج مير

شهيد مهدي فرهادي راد


شهيد جهان بخت پازوکی

شهید دکتر رامین پوراندرجانی

شهید هادی فلاح منش

شهيد زاهد شكرابي

شهيد مصطفی کاشانی رسا

شهيد سیدمصطفی میرابراهیمی


شهيد مجید کمالی


شهيد محمد نادری‌پور


شهید امیرمهدی حمزه لوئی

شهيد امیر اسلامیان

شهيد ابراهیم درویش خضري

شهيد احمد نجاتی کارگر

شهيد محمدجواد پرنداخ

شهید رامین آقازاده قهرمانی

شهيد محمد کامرانی


شهيد محسن روح الامینی

شهيد امیر جوادی فر


شهيد آرمان استخری پور


شهید مهندس حمید مداح شورچه


شهيد وحید رضا طباطبایی

شهيد آرش صلواتی


شهداي خرداد 88

شهید علی شاهدی


شهيد پریسا کلی


شهيد سجاد قائد رحمتی

شهيد علي فتحعليان


شهيد فاطمه سمسارپور


شهيد یعقوب بروایه


شهيد مريم سودبر اتباتان


شهيد ميترا لطفی


شهيد مجتبي كاكاوند


شهيد مهدي فلاح


شهيد دكتر محمد رضا مقصودلو


شهيد میلاد یزدان پناه


شهيد مریم مهرآذین


شهيد تینا سودی


شهيد ایمان هاشمی


شهيد نادر ناصری

شهيد پویا مقصود بیگی

شهيد معزز


شهيد سالار قربانی پارام

شهيد محمد حسین فیضی


شهيد کاوه علی پور


شهيد سالار طهماسبی

شهيد سید رضا طباطبایی


شهيد بابک سپهر


شهيد محسن حدادی


شهید رامین رمضانی


شهيد حامد بشارتی


شهيد محرم چگینی قشلاقی


شهيد واحد اکبری


شهيد سعید اسماعیلی خان ببین


شهيد عباس ديسناد


شهيد حمید حسین بیک عراقی


شهيد ابوالفضل عبدالهي


شهيد سعید عباسی


شهيد بهمن جنابی


شهيد مسعود هاشم زاده


شهيد اشکان سهرابی


شهيد ندا آقاسلطان


شهيد محمد حسین برزگر


شهيد ترانه موسوي


شهيد مصطفی غنیان


شهيد شلیر خضری

شهيد محمد نیکزادی


شهيد مصطفی کیارستمی


شهيد حسام حنيفه


شهيد علی حسن پور


شهيد محمود رئیسی نجفی


شهيد ناصر امیرنژاد


شهيد ایمان نمازی

Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

4 روزی که خامنه ای را لرزاندروایتی از قیام دانشجویی 18 تیرماه 1378

0 نظرات

کوروش صحتی
18 تیرماه 78 نقطه عطفی در مبارزات جنبش دانشجویی ایران بشمار می رود. سرکوب خونین دانشجویان در این روز و تظاهرات گسترده دانشجویی – مردمی در روزهای پس از آن ، چند روزی در صدر عناوین خبری رسانه های داخلی و بین المللی قرار گرفت. شرایط ایجاد شده به گونه ای بود که نظام سیاسی حاکم بر ایران را در شوکی سیاسی و از طرفی نیروهای اپوزیسیون را نیز در موقعیتی آزمون نشده وحساس قرار داد.
صرفنظر از نتایج حاصله از این قیام ، سرنوشت آن و چگونگی عملکرد گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در آن چند روز تاریخی ، بعنوان کسی که بسیاری از رویدادهای آن روزها را از نزدیک مشاهده کرده و در ارتباط با وقایع آن از سوی بیدادگاههای انقلاب دچار محکومیت حبس و شکنجه نیز شدم ، مشاهدات خود را برای روشنتر شدن بیشتر قضایا و ادای دین به مبارزین گمنامی که دلاورانه در برابر دژخیمان رژیم صف آرایی کردند ، بیان می کنم.
ذکر این نکته الزامی است که اسامی عنوان شده در این نوشتار ، اشخاصی حقیقی اند ، اما به دلیل شرایط حاکم و احتمال ایجاد مشکل برای دوستانی که همچنان در زندان بسر برده و یا در داخل کشور فعالیت دارند ، نامهای مستعار برایشان در نظر گرفته ام. برخی از این دوستان برای ملت ایران کاملاٌ شناخته شده هستند و امیدوارم که بزودی این نوشتار با ، اسامی حقیقی آنان مجدداٌ انتشار یابد.

جمعه 18 تیرماه 78 :
صبح آن روز با تماس تلفنی خانم آزادی ؛ یکی از فعالان دانشجویی بیدار شدم. خبر می داد که دیشب درگیری گسترده ای در کوی دانشگاه تهران روی داده و همچنان نیز ادامه دارد. سخنانش برایم باور نکردنی بود. به سرعت آماده حرکت بسمت کوی شدم. فاصله زیادی از منزل ما در امیرآباد تا کوی نبود. وقتی که از سمت پایین خیابان امیرآباد و پس از تقاطع جلال آل احمد به نزدیکیهای کوی رسیدم ، با سد عظیمی از نیروهای پلیس و مأموران یگان ویژه مواجه شدم. آنها اجازه حرکت به هیچ اتومبیلی را نمی دادند و از نزدیک شدن عابرین پیاده هم به کوی جلوگیری می کردند. مردم با بهت و حیرت به سمت بالای خیابان نگاه می کردند که دانشجویان به خیابان آمده و با پرچمهایی در دست ، شعار می دادند.
تنها راه وارد شدن به کوی ، کوچه های مقابل کوی در خیابان اصلی امیرآباد و یک راه دیگر هم ضلع غربی کوی نزدیک خیابان گیشا بود. برای اینکه سریعتر بتوانم خود را به دانشجویان برسانم ، از یکی از کوچه های فرعی امیرآباد به سمت کوی رفتم. در بین راه یکی از فعالان جنبش دانشجویی به نام رضا را دیدم و بهمراه او راهی شدیم. برخلاف تصور ما ، تمامی آن کوچه های فرعی مرتبط به کوی نیز توسط نیروهای انتظامی حراست می شد. اما چاره ای نبود باید از سد آنان می گذشتیم. وقتی که ازدحام جمعیت مقداری زیاد شد ، از فرصت استفاده کرده و از سد مأموران گذشتیم. هنگام ورود به کوی دانشگاه ، صحنه هایی را دیدم ، که مرا مدتی بهت زده کرد. ساختمانهایی ویران شده که از جنگی نابرابر خبر می داد. درب و شیشه های اکثر اتاقها شکسته شده و کلیه لوازم شخصی دانشجویان بهم ریخته بود. عکسهای پاره شده شخصیتهایی چون دکتر مصدق ، دکتر شریعتی و خاتمی ، کتابهای از بین رفته و در چند مورد اتاقهایی کاملاٌ سوخته شده ، گوشه ای از پذیرایی خونین دیشب اقتدارگرایان از دانشجویان بود. بر دیوارهای سالن خوابگاه ، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و ...
حتی خوابگاه دانشجویان خارجی نیز از تعرض مصون نمانده بود. جو کوی دانشگاه بسیار ملتهب بود. شب گذشته ، تحصنی در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام در محوطه کوی صورت گرفته بود. این تحصن ، که به اعتراض و راهپیمایی مقابل درب اصلی کوی و سر دادن شعار انجامیده بود ، پس از مدتی با دخالت پلیس خاتمه یافت. اما ساعاتی بعد و هنگامی که دانشجویان در حال استراحت بودند ، حمله ناجوانمردانه ای با شرکت نیروهای انصار حزب الله و یگان ویژه پلیس صورت گرفت. برخی دانشجویان را از بالای ساختمانها به پایین پرتاب کرده و بسیاری را نیز با فحاشی و ضرب وشتم دستگیر کرده و با خود برده بودند.
حسین یکی از فعالان دانشجویی که پس از وقایع 18 تیرماه بازداشت شد ، در زندان اوین به من گفت که تجمع اولیه دانشجویان کار او بوده است. او پس از توقیف روزنامه سلام به خاطر انتشار نامه سعید امامی که از مجلس خواسته بود ، محدودیتهای بیشتری را برای مطبوعات در نظر بگیرند ، اعلامیه هایی را تهیه کرده و در آنها از دانشجویان کوی خواسته بود که برای اعتراض در محوطه داخلی کوی دانشگاه تجمع کنند. حسین این اعلامیه ها را در اتاقهای دانشجویان در کوی توزیع کرده بود. پس از تجمع عده ای از دانشجویان ، اندک اندک بر تعداد معترضین افزوده شده و تظاهرات اولیه ای در شامگاه روز پنج شنبه 17 تیرماه صورت می گیرد.
اینک و پس از سرکوب خونین شب گذشته ، دانشجویان باقی مانده در کوی که به شدت از این مسئله ناراحت بودند ، قصد مبارزه با سرکوبگران و دفاع از حقوق تضییع شده خود را داشتند. جو غالب به گونه ای بود که کسی قصد ترک محوطه کوی را نداشت. بسیاری از ساکنین کوی به همراه دانشجویان دیگری که به طریقی خود را به کوی رسانده بودند ، نقاب بر چهره زده و آماده درگیری با مزدوران رژیم بودند. برخی هم در مسجد کوی گرد آمده و راههای گوناگون تداوم اعتراضات را بررسی می کردند.
در چنین شرایطی ، من برای تهیه گزارشی از این فاجعه و اطلاع رسانی و همینطور مشورت و رایزنی با دوستان جبهه متحد دانشجویی عازم دفتر جبهه شدم. دفتر جبهه در میدان هفتم تیر ، خیابان مشاهیر قرار داشت و برای رسیدن به آنجا باید از حوالی میدان انقلاب که نماز جمعه در آن برقرار بود ، می گذشتم. عده ای از بسیجیان و حزب اللهی ها در حالی که شعار هایی سر می دادند ، عازم کوی بودند. این مورد به همراه پافشاری دانشجویان بر ترک نکردن کوی و ایستادگی در برابر مأموران رژیم ، حکایت از تشدید درگیریها در ساعاتی بعد می کرد. وارد دفتر جبهه شدم و به سرعت گزارشی را که تهیه کرده بودم برای رسانه های داخلی و خارجی فرستادم. چند تن از اعضای جبهه در دفتر بودند ، اما از اعضای شورای مرکزی کسی نبود. مهندس طبرزدی هم که از چندی پیش در بازداشت بسر می برد. با برخی از دوستان رایزنی کردیم. همگی متفق القول بودیم که بعنوان یک گروه دانشجویی مستقل باید قاطعانه از خواسته های بحق دانشجویان حمایت کنیم. در آن شرایط بحرانی ، علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه ای از جنبش ، حمایت لجستیکی هم مد نظر بود. بدین منظور در تماسهایی که با دوستان جبهه داشتیم ، این قضیه مطرح شد. به عنوان اولین گام ، مقداری مواد خوراکی نظیر : خرما ، بیسکویت و ... تهیه شد تا به دانشجویان آسیب دیده ، رسانده شود. (هرچند هنگامی که دوباره به کوی برگشتیم ساکنین منطقه امیرآباد ، بزرگوارانه از فرزندان دانشجوی خود پذیرایی می کردند.) پس از تهیه مواد خوراکی به همراه 2 تن از دوستان ؛ بهزاد و علی با اتومبیل راهی کوی شدیم. دیگر هیچ راه نفوذی به داخل کوی وجود نداشت. بر تعداد مأموران پلیس افزوده شده بود. بعلاوه اینکه نیروهای انصار نیز لشگرکشی عظیمی به سمت کوی دانشگاه کرده بودند. تنها یک راه وجود داشت. ضلع غربی کوی دانشگاه ، نزدیک پمپ بنزین نزدیک اتوبان چمران. بدین ترتیب وارد کوی شدیم و مواد خوراکی را به کمک دانشجویان پخش کردیم.
خیابان امیرآباد به دو قسمت تقسیم شده بود. قسمت بالای آن که شامل خوابگاه دانشجویی دختران و درب اصلی خوابگاه پسران می شد ، متعلق به دانشجویان بود که با آتش زدن لاستیک و سنگرچینی در برابر مأموران پلیس یگان ویژه و انصار موضع گرفته بودند. مقابل درب پایینی کوی و پایینتر از آن محل استقرار نیروهای مزدور رژیم بود. درگیریها ادامه داشت.
من که در آن زمان دانشجوی 21 ساله دانشکده کشاورزی ورامین بودم ، ترجیح دادم بر خلاف برخی از دوستان که از شرکت مستقیم در درگیریها خودداری می کردند ، وارد این عرصه شوم. وقتی که از زیر پیراهن های پاره شده دانشجویان شب قبل ، نقابی درست کردم ، به جمع دانشجویان درگیر پیوستم. آنها با سنگ به سمت مزدوران حمله می کردند و شعارهای تندی هم سر می دادند. از آن طرف ، گازهای اشک آور مرتباٌ از سوی مأموران بسمت ما پرتاب می شد.
در میان دانشجویان درگیر ، برخی از دوستان مثل سامان را دیدم. برای مقابله شدیدتر با مزدوران تصمیم گرفتیم که با عده ای دیگر از دانشجویان یک گروه مقاومت تشکیل دهیم. هدف اول ، ضربه زدن به مأمورانی بود که در مقابل درب پایینی کوی سنگر گرفته بودند. بدین منظور تصمیم گرفتیم که با کوکتل مولوتف به استقبال آنها برویم. عده ای برای فراهم کردن بنزین از درب پشتی کوی به پمپ بنزین نبش اتوبان چمران رفتند. عده ای هم کلیه شیشه های نوشابه سالن غذاخوری کوی را برای ساختن کوکتل آوردند. هنگامی که ما مشغول آماده کردن موراد فوق بودیم ، درگیری دانشجویان با مأموران رژیم شدت بیشتری گرفته بود. بطوری که عزت ابراهیم نژاد ؛ شهید جنبش دانشجویی در همان شب به شهادت رسیدو تنی چند از دانشجویان نیز به شدت زخمی شدند. نیروهای یگان ویژه و انصار حزب الله که از ایستادگی شجاعانه دانشجویان عاصی شده بودند اقدام به شلیک گلوله کردند.
هرچند که رژیم اعلام کرد که تنها یک نفر در آن درگیریها جان باخته است اما منابع دیگر از کشته و زخمی شدن تعداد بیشتری از دانشجویان خبر می دادند. در چنین شرایطی حمله با کوکتل مولوتف می توانست پاسخ مناسبی به آن همه جنایت و بی عدالتی در حق دانشجویان آزادیخواه و بیگناه ایرانی باشد. با دوستان از داخل کوی به سمت ساختمانهای پایینی کوی که هنوز کاملاٌ ساخته نشده بودند رفتیم. دسته دسته برروی هریک از ساختمانها قرار گرفتیم و ناگهان بارانی از کوکتل مولوتف به سمت مأموران باریدن گرفت. با اولین حمله ، مزدوران سراسیمه شده پای به فرار گذاشتند. فریاد شادی دانشجویان به آسمان برخاست. درگیری بدین ترتیب ادامه یافت و مأموران به سمت ساختمانهایی که ما در آن قرار داشتیم آتش گشودند که خوشبختانه به کسی آسیبی نرسید. تا ساعاتی پس از نیمه شب وضع بهمین منوال بود تا اینکه با عقب نشینی مقطعی نیروهای انتظامی جو یک مقدار آرام شد. هرچند هنوز سنگرهای دانشجویان تخلیه نشده بود و کسی هم قصد ترک محوطه کوی را نداشت.
با برخی از دوستان دیگر تصمیم گرفتیم که به نوبت در داخل چمنهای محوطه کوی استراحت کنیم و بقیه مراقب باشند تا در صورت حمله احتمالی مأموران ، دیگران را بیدار کنند. بدین دلیل استراحت در آنجا را انتخاب کردیم که ساختمانهای سالم به ندرت وجود داشت و همچنین در آن محیط در برابر حمله احتمالی ، عکس العمل بهتری می توانستیم داشته باشیم.
در همین حین علی ربیعی ، مشاور امنیتی رئیس جمهور و مصطفی تاجزاده معاون وزیر کشور به دیدار دانشجویان آمدند که من هم به همراه تنی چند از دانشجویان به گفتگو با او پرداختیم. آنها خواستار پایان دادن به تحصن و درگیری بودند. دانشجویان هم خواسته های منطقی و مشخصی داشتند ، از جمله : معرفی و مجازات عوامل حمله به کوی دانشگاه ، برکناری فرمانده نیروی انتظامی ، آزادی کلیه دانشجویان بازداشت شده در جریان درگیریها ، نامیدن خیابان کارگر شمالی(امیرآباد) بنام 18 تیر ، آمدن رئیس جمهور میان دانشجویان و دلجویی از آنان. البته در طول روز هم چند تن از نمایندگان مجلس و همینطور وزیر کشور برای بازدید از وضعیت کوی و دانشجویان به محل آمده بودند. اما تهاجم گسترده به کوی و نارضایی دانشجویان چنان بود که کسی قادر به آرام کردن آنها نبود.
حسن غفوری فرد از چهره های سیاسی محافظه کار نیز یکی از کسانی بود که در کوی دانشگاه حضور یافت. دانشجویان به دلیل سوابق و مواضع ضد مردمی او ، آنچنان برخوردی با وی کردند ، که ناچار شد به سرعت ، کوی را ترک گوید.
جمعه 18 تیرماه ، روزی سراسر هیجان و التهاب ، روز ایستادگی و شهامت ، روز آزادگی و مظلومیت بدین ترتیب به پایان خود رسید و در تاریخ ایران ماندگار شد. هرچند روزهای بعد از آن نیز آبستن حوادث تازه دیگری بود.

شنبه 19 تیر 78
روزنامه های صبح تهران، تيتر نخست خود را به حوادث روز گذشته اختصاص داده بودند. احزاب سياسی اپوزيسيون نيز با صدور بيانيه هايی حمله به کوی دانشگاه را محکوم نموده و تحليلهای مختلفی در اين ارتباط ارائه شده بود.
برخی از گروههای سياسی و دانشجويی می خواستند که با اعتراضات خود پايان دهند و از راههای ديگری مطالبات خود را پی بگيرند.
برخی ديگر نيز چون برخی گروههای ملی بر تداوم اعتراضات تأکيد داشتند.
کوی دانشگاه همچنان در دست دانشجويان بود و بنظر می رسيد که رژيم در برابر خواسته های دانشجويان عقب نشينی خواهد کرد. تحصن گسترده ای هم در برابر سردر اصلی دانشگاه تهران تدارک ديده شده بود که مردم نيز به حمايت از دانشجويان در آن مشارکت گسترده ای داشتند.
از صبح روز ۱۹ تيرماه، تحصن در مقابل دانشگاه تهران آغاز شده بود و سخنرانان مختلف ديدگاههای خود را مطرح می کردند.
پلاکاردهای مختلف در دست مردم و دانشجويان ديده می شد. در ميان شعارهای سرداده شده هم بعضاٌ شعارهای تندی که شخص اول رژيم را هدف قرار می داد، شنيده می شد. همچون: {خامنه ای پينوشه، ايران شيلی نميشه} و {مرگ بر خامنه اي}.
پس از گذشت چند ساعت، گروهی از متحصنين دست به راهپيمائی در سطح شهر زدند.
مسير اصلی به سمت کوی دانشگاه بود تا به متحصنين کوی بپيوندند.
تظاهرات گسترده ای هم در طول خيابان دکتر فاطمی صورت گرفت که برخی ازتظاهرات کنندگان حتی درب اصلی وزارت کشور را از جا کندند.
من در اين روز بصورت متناوب در اين تظاهرات شرکت داشتم و برای هماهنگی بيشتر با دوستان جبهه و برخی از اعضای گروههای ملی در منزل سروش جلسه ای برگزار کرديم. چشم انداز آشکاری از ادامه حرکت وجود نداشت.
سکوت معنی دار رژيم و عدم سرکوبی جنبش در آن روز، اين خطر را يادآور می شد که امکان دادن بهانه به دست حکومت و سرکوب غافلگيرانه وجود دارد.
اما جمع بندی نهايی اين بود، که بايد از تداوم تظاهرات و اعتراضات برای تحت فشار گذاشتن رژيم و تحقق خواسته های بحق دانشجويان استفاده کرد.
از سوی ديگر، سازمان يافته نبودن اعتراضات و عدم نظارت بر جريانات، تشکيل کميته ای ويژه برای کاناليزه کردن خواسته ها و ممانعت از سرکوب را ايجاد می کرد.
روز شنبه در حالی که حوادث تهران، تمامی اخبار رسانه های بين المللی را تحت الشعاع خود قرار داده بود در حالی به پايان رسيد که تظاهرات گسترده مردمی – دانشجويی بدون مقابله مأموران رسمی حاکميت و تنها با درگيريهای پراکنده ای ميان نيروهای لباس شخصی و انصار حزب الله با مردم و دانشجويان در تمام طول روز جريان داشت.

يکشنبه ۲۰ تيرماه ۷۸:
روز يکشنبه، دانشگاه تبريز هم شاهد حوادث خونين ديگری شد.
درگيری دانشجويان با مأموران و انصار، آنچنان شديد بود که بسياری از دانشجويان بشدت مضروب شده و تعدادی هم روانه بازداشتگاههای مخوف رژيم شدند. در تهران نيز تحصن دانشجويان در کوی دانشگاه همچنان ادامه داشت.
صبح روز ۲۰ تيرماه با رضا يکی از دوستان گروههای ملی برای آماده کردن پلاکاردهای مختلف به ميدان انقلاب رفتيم. پس از خريد مقداری پارچه و تهيه پلاکاردها به تحصن دانشجويان در کوی پيوستيم.
بر روی برخی پلاکاردها چنين نوشتيم: {دانشجو می رزمد، استبداد می لرزد}، {خون فروهر می جوشد، دانشجو می خروشد}، {تهاجم وحشيانه به کوی را محکوم می کنيم} و...
بهمراه برخی از دانشجويان اين پلاکاردها را در مقابل درب اصلی کوی نصب کرديم. گروههای مختلف مردم تهران برای حمايت و بعضاٌ مشاهده چگونگی حوادث به کوی می امدند.
ساکنين منطقه اميرآباد همچون روزهای پيش با غذا و ميوه از متحصنين و دانشجويان پذيرايی می کردند.
عکسهای مختلفی بويژه عکسهای دکتر محمد مصدق و داريوش فروهر در ميان جمعيت ديده می شد.
خبرنگاران رسانه های مختلف داخلی و خارجی به تهيه گزارش و خبر مشغول بودند.
آن روز مسابقه فينال جام حذفی فوتبال کشور ميان دو تيم پرسپوليس و استقلال هم قرار بود که برگزار شود.
حضور گسترده تماشاچيان در اين مسابقه و چگونگی کشاندن آنان به تحصن دانشجويان، ذهن ما را به خود مشغول کرده بود.
هنوز رژيم در برابر تظاهرات روز گذشته و امروز، برخوردی جدی نکرده بود، اما احتمال داده می شد که در صورت پيوستگی تماشاچيان فوتبال به دانشجويان معترض، احساس خطری جدی کند.
هرچند گزينه فوق به دلايل متعدد از جمله شايد فاصله زياد استاديوم آزادی تا کوی دانشگاه و يا عدم برنامه ريزی مناسب، تحقق نيافت، اما تحصن دانشجويان باز هم به تظاهرات گسترده منجر شد.
تظاهرکنندگان از کوی دانشگاه بسمت پايين حرکت کردند و در ميان راه با شعارهای {ای ملت باغيرت، حمايت حمايت}، {ملت چرا نشستيد، ايران شده فلسطين}، {توپ، تانک، مسلسل، ديگر اثر ندارد، به مادرم بگوييد ديگر پسر ندارد} از مردم می خواستند که به آنها بپيوندند.
اين تظاهرات که به نسبت روز گذشته، وسيعتر بود، تا مقابل خبرگذاری جمهوری اسلامی در ميدان فاطمی ادامه يافت.
در آنجا، برخی از دانشجويان بويژه کامران که نقش بسيار گسترده ای در تعيين شعارها و جهت حرکت تظاهرکنندگان داشت، پيشنهاد کرد که به سمت صدا و سيما حرکت کرده، آنجا را تسخير کنيم.
پيشنهاد جالبی بود، اما کمی غيرواقع بينانه بنظر می رسيد. صدا و سيما اهميت بسياری برای رژيم داشت و حتی نزديک شدن به آن هم می توانست، فاجعه ای خونين بيافريند. رژيم که برخورد مستقيمی در اين دو رزو با دانشجويان نداشت و تنها مزدوران لباس شخصی خود را برای مقابله محدود، مهيا کرده بود، در برابر تسخير صدا و سيما قطعاٌ واکنش شديدی نشان می داد. مدتی با تنی از دانشجويان بويژه کامران در اين ارتباط بحث کرديم.
تا اينکه با اظهارات خانم رحمتی به اين نتيجه رسيديم، که اين امر غيرعملی است.
خانم رحمتی که از چهره های شناخته شده سياسی کشور است، اطلاع داد که نيروهای انتظامی، به حالت آماده باش درآمده و در قسمت بالای خيابان وليعصر، به انتظار حرکت احتمالی تظاهرکنندکان نشسته اند.
بدين ترتيب، تظاهرات در خيابانهای فاطمی و اميرآباد شمالی تا پاسی از شب ادامه يافت و همچون شب گذشته، با استقرار دانشجويان در کوی دانشگاه به اتمام رسيد.

دوشنبه ۲۱ تيرماه ۷۸:
روز دوشنبه باز هم اعتراضات ادامه يافت.
دانشگاه تهران مملو از دانشجويان و مردمی شده بود که به سادگی حاضر به تسليم نبودند.
اما آن روز تفاوت عمده ای با روزهای پيش داشت.
سرکوبگران رژيم به اين نتيجه رسيده بودند که در برابر مردم شدت عمل بيشتری نشان دهند.
شوی تبليغاتی رژيم که در آن، خامنه ای با چشمانی اشک آلود از فرزندان بسيجی اش می خواست که حتی اگر کسانی عکس او را پاره کردند هيچ عکس العملی از خود نشان ندهند، با وارد شدن نيروهای سپاه پاسداران، يگان ويژه نيروی انتظامی و تمامی نيروهای سرکوبگر اطلاعاتی، امنيتی رژيم به صحنه ماهيت خود را آشکار ساخت و به سرکوب گسترده ای در شامگاه آن روز انجاميد.
اما از صبح آن روز می شد حدس زد که امروز، روز ديگری خواهد بود چرا که نقل و انتقال نيروهای نظامی و انتظامی در شهر کاملاٌ مشهود بود.
اولين درگيری گسترده روز دوشنبه در ميدان وليعصر روی داد.
من که از صبح در دانشگاه تهران حضور داشتم، حوالی ساعت ۱۲ ظهر بود که بهمراه تنی چند از دوستان که پيروز و محمد هم در ميانشان بودند، با دسته بزرگی از تظاهرکنندگان بسمت چهارراه وليعصر و از آنجا بسوی ميدان وليعصر حرکت کرديم.
صبح روز دوشنبه با سخنرانی تنی چند از فعالان جنبش دانشجويی، بخصوص اعضای دفتر تحکيم وحدت و انجمنهای اسلامی دانشجويان در مقابل سردر دانشگاه تهران آغاز شده بود و در اين ميان اعلاميه های گروههای سياسی مختلف و همچنين عکسهای چهره های سياسی چون: دکتر مصدق، داريوش فروهر و خاتمی در ميان متحصنين ديده می شد.
يک دودستگی در ميان دانشجويان ايجاد شده بود. گروهی بر اين اعتقاد بودند که بايد در دانشگاه تهران تحصن کرد و کاملاٌ مخالف تظاهرات خيابانی بودند.
اما اکثريت دانشجويان نظر ديگری داشتند. آنها عنوان می کردند که رژيم عزم خود را برای سرکوب جنبش جزم کرده و در هر دو صورت، تحصن يا تظاهرات خيابانی، برخورد گسترده ای با دانشجويان خواهد نمود.
پس بهتر آن است که با کشاندن اعتراضات به خيابانها و دعوت از مردم برای پيوستن به آن، رژيم را در تنگنای بيشتری قرار داده و مقاومت بيشتری در برابر سرکوبگران از خود نشان داد.
بر اساس همين تحليل بود که عده کثيری از دانشجويان اقدام به تظاهرات خيابانی کردند.
هرچند بايد اذعان داشت که اين تحليل، از يک نکته مهم غافل مانده بود.
احتمال به انحراف کشاندند جنبش از طريق تخريب اموال عمومی توسط عوامل نفوذی رژيم.
بهر تقدير هنگامی که با تظاهرکنندگان به ميدان وليعصر رسيديم با نيروهای يگان ويژه نيروی انتظامی روبرو شديم.
درگيری آغاز شد. سلاح دانشجويان اغلب از جمله خود من، که نقاب به چهره زده بوديم، سنگ بود.
پليس با پرتاب گاز اشک آور به مقابله برخاست. ضلع جنوبی ميدان متعلق به دانشجويان و ضلع شمالی آن متعلق به نيروهای انتظامی بود.
تعداد تظاهرکنندگان بحدی بود که پس از مدتی، مأموران وادار به عقب نشينی شدند.
در اين ميان يک وانت آنها بدست تظاهرکنندگان به آتش کشيده شد و تظاهرات بسمت بلوار کشاورز و حرکت دوباره بسمت دانشگاه تهران ادامه يافت.
در ميان راه، هلی کوپترهای نظامی متعددی بالای سر تظاهرکنندگان پرواز می کردند و با افزوده شدن تعداد مأموران، بسياری از دانشجويان معترض، بازداشت شدند.
با اين وجود من به همراه دوستانم، توانستيم خود را به دانشگاه برسانيم. کاميونی که برای استفاده سخنرانان مقابل سردر دانشگاه در نظر گرفته شده بود، به داخل محوطه دانشگاه و مقابل مسجد آن منتقل شده بود. دانشگاه تهران در محاصره کامل سرکوبگران قرا گرفته و هر لحظه احتمال حمله به دانشگاه وجود داشت.
در آن لحظات بحرانی، تشکيل کميته ای برای پيگيری خواسته های متحصنين، پيشنهادی بود که مورد قبول اکثريت دانشجويان قرار گرفت.
قرار شد دانشجويان هريک از دانشگاههای تهران و همينطور دانشگاه آزاد اسلامی در مقابل يکی از دانشکده های دانشگاه گرد آمده و با ارائه کارت دانشجويی و برگزاری انتخاباتی، يک نفر را به عنوان نماينده از ميان خود انتخاب کنند.
دانشجويان دانشگاه آزاد در مقابل دانشکده هنر گرد آمده بودند که به سردر دانشگاه هم نزديک بود. برخی از جمله من خود را کانديدای عضويت در کميته کردند. اما قبل از آغاز رأی گيری، ناگهان بارانی از گاز اشک آور بر ما باريدن گرفت و رأی گيری ناتمام ماند.
بسياری از دانشجويان، بويژه دانشجويان دختر در وضعيت بسيار نامناسبی قرار گرفته بودند.
برای مقابله با گاز اشک آور، دود بسيار مؤثر بود.
روزنامه های بسياری را آتش زديم و صورتهايمان را مقابل آن گرفتيم، برخی هم با سيگار اين کار را کردند. اما تعداد گازهای اشک آور پرتاب شده، آنچنان زياد بود که اين راه حل جواب نمی داد.
بهمراه برخی از دانشجويان، تصميم گرفتيم که پتوهايی را که در مراسم نماز جمعه از آن استفاده می شد را برای مقابله با گاز اشک آور، آتش بزنيم.
راه ديگری را هم که بکار بستيم، پرتاب گازهای اشک آور با پا بسمت خود مأموران بود.
هرچند آنها از ماسکهای مخصوص استفاده می کردند، اما نيروهای انصار حزب الله که در ميان نيروهای يگان ويژه، قرار داشتند، بدين ترتيب آسيب می ديدند.
درگيری هر لحظه شدت بيشتری می يافت. دانشجويان نقاب زده، با سنگ به مأموران حمله می کردند، بطوريکه مقابل سردر دانشگاه تهران در خيابان انقلاب مملو از سنگ شده بود و سرکوبگران رژيم که در آنسوی خيابان سنگر گرفته بودند، توانايی نزديک شدن به سردر دانشگاه را نداشتند. برخی از دانشجويان هم با گسترده شدن درگيريها تصميم گرفتند که از کوکتل مولوتف برای دفاع از دانشگاه استفاده کنند.
در چنين شرايطی بلندگوهای دانشگاه مرتباٌ اعلام می کرد که تحصن دانشجويان خاتمه يافته و از دانشجويان می خواست که از درب شمالی، دانشگاه را ترک کنند.
شعارهای بسيار تندی عليه سردمداران رژيم سرداده می شد و هنوز جمعی از دانشجويان به مقاومت خود ادامه می دادند.
من که ترجيح داده بودم تا آخرين لحظه در دانشگاه باقی بمانم، علاوه بر پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف به سمت سرکوبگران در همان حال، يک مصاحبه تلفنی مستقيم با يکی از راديوهای ايرانيان مقيم خارج کشور انجام دادم.
محسن و مهرداد دو تن از دوستان گروههای ملی که در آنجا حضور داشتند، در حال مصاحبه با راديو بودند که بخاطر اصابت چند گاز اشک آور در کنارشان ادامه گفتگو برايشان غيرممکن شد.
در همان حال محسن که به شدت سرفه می کرد، تلفن همراه خود را به من داد، تا من وضعيت را برای هم ميهنان شنونده شرح دهم.
پس از مدتی، معدود دانشجويان باقی مانده در دانشگاه نيز تصميم گرفتند که از آنجا خارج شوند. امکان وارد شدن عوامل رژيم به داخل دانشگاه و دستگيری وجود داشت.
از درب شمالی (دانشکده پزشکی) توانستيم از دانشگاه خارج شويم.
بنظر می رسيد که هدف اصلی رژيم، پايان دادن به تحصن به هر روش ممکن و نه بازداشت گسترده معترضين در آن روز بوده است.
چرا که بازداشتهای گسترده، برنامه ای بود که با ايجاد پيش زمينه هايی برای روزهای بعد در نظر گرفته شده بود.

پايان ماجرا:
روز بعد (سه شنبه ۲۲ تيرماه) در حالی که تحصن دانشجويان به پايان رسيده بود، درگيريهايی در برخی مناطق شهر تهران بويژه مناطق جنوبی و بازار روی داد. درگيريهايی که دانشجويان در آن شرکت نداشتند و در آن به بسياری از اماکن و اموال دولتی و بعضاٌ مغازه های مردم آسيب وارد شد. عوامل نفوذی رژيم که در ايجاد و تشديد اين جريان نقش گسترده ای داشتند، پرده آخر سناريوی سرکوب را بالا بردند.
رژيم اعلام کرد که روز روز چهارشنبه ۲۳ تيرماه راهپيمائی مردمی در اعتراض به آشوبهای اغتشاشگران و دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی برگزار خواهد شد.
گروههای سياسی داخل نظام از جمله اصلاح طلبان حکومتی اعلام کردند که در اين راهپيمائی شرکت خواهند کرد.
دفتر تحکيم وحدت هم با اتخاذ موضعی نامناسب از اين فراخوان استقبال کرد.
نيروهای نظامی سپاه پاسداران در تمام سطح شهر، پخش شدند.
اينک تنها دانشجويان بيگناه و گروههای سياسی مبارز بودند که در نوک پيکان حمله سرکوبگران قرار گرفته بودند.
اصلاح طلبان حکومتی و نشريات متعددشان با سکوت آشکار خود مهر تأييدی بر سرکوب نيروهای مردمی زده و اقتدارگرايان نيز با پيام جديد رهبرشان، گستاخانه مبارز می طلبيدند.
خامنه ای که چند روز پيش، پايه های حکومتی استبدادی خود را بشدت متزلزل ديده و بر خود لرزيده بود، از فرزندان بسيجی اش می خواست که آشوبگران را مرعوب و منکوب سازند.
موج دستگيريها آغاز شد. وزارت اطلاعات دولت مدعی اصلاح طلبی هم در اين ميان نقش عمده ای ايفا کرد.
بسياری از اعضای گروههايی چون: حزب ملت ايران، جبهه ملی ايران، پان ايرانيستها و جبهه متحد دانشجويی هم در ميان بازداشت شدگان بودند.
بازداشتگاه مخوف توحيد پذيرای صدها دانشجو و مبارز سياسی شد، که ماهها سلولهای انفرادی و شکنجه های قرون وسطايی را تحمل کردند.
از ميان آمران و عاملان حمله به کوی دانشگاه در دادگاهی فرمايشی تنها يک نفر، آنهم به جرم سرقت يک ريش تراش محکوم شد، در حاليکه بسياری از دانشجويان همچنان در بند ماندند.
اما قيام دانشجويان در ۱۸ تيرماه ۷۸ که بار ديگر تهران را به ياد روزهای پرهيجان سال ۵۷ خود انداخت، همچون برگ زرينی در تاريخ ايران به يادگار ماند.
برگ زرينی که در آن ناقوس مرگ برای ستمگران به صدا درآمد و مژده آزادی ايران زمين سرداده

Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

مادر شهید داوود صدری : پول های شرکت پسرم را هم مصادره کردند .

0 نظرات

فرشته قاضی – روز آنلاین : داوود صدری، یکی از شهدای روز 25 خرداد است که مادر داغدیده اش به "روز" خبر می دهد علیرغم شکایت برای معرفی و پی گیری قاتل فرزندش، تاکنون هیچ پاسخی به او داده نشده است؛ مادر این جوان 26 ساله می پرسد: ""چرا مردم را بازی دادند. این همه حرف زدند تبلیغ کردند تا مردم رای بدهند، خب اگر نمی خواستند می رفتند از همان اول اعلام می کردند فلانی رئیس جمهور است و مردم را بازی نمی دادند و کار را به جایی نمی کشاندند که جگر گوشه های ما کشته شوند".
داوود صدری، روز 25 خرداد در آزادی و در مقابل پایگاه بسیج مقداد، هدف گلوله قرار گرفت. براساس فیلمی که از صحنه تیرخوردن آقای صدری بر سایت های اینترنتی منتشر شده، او از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و تعدادی از مردم سعی در کمک به او دارند.
گفتگوی "روز" با مادر شهید داوود صدری، حاصل ساعت ها و روزهای متوالی درد دل این مادر داغدیده است. درد دل هایی که بخشی از آنها به درخواست خانم صدری فعلا منتشر نمی شود.
این گفتگو را در ذیل بخوانید.

خانم صدری، سالگرد شهادت داوود گذشت؛ آیا شما موفق شدید مراسمی برای فرزند شهیدتان بگیرید؟
گفته بودند که روز های 25 و 30 خرداد مراسم نباشد. از طرفی وسط هفته بود و ما روز 28 خرداد که آخر هفته بود مراسم گرفتیم مشکلی پیش نیامد و چیزی هم نگفتند.

آیا تاکنون به شکایت شما رسیدگی شده و پاسخی به شما داده اند؟
هنوز که هیچ؛ هر بار می رویم می گویند داریم پی گیری می کنیم. هیچ جواب دیگری نمی دهند. همین دیروز هم به همسرم گفتند در دست بررسی است. برخی می گویند قاتل داوود را پیدا کرده اند و شناسایی شده اما دادگاه جواب درستی به ما نمیدهد. برخی آشنایان هم می گویند اگر قاتل هم پیدا شود به شما نخواهند گفت. نمی دانیم چه باید بکنیم جز اینکه مدام به دادگاه برویم و دست خالی برگردیم.

شما چگونه از شهادت داوود مطلع شدید؟
داوود در تهران کار می کرد و همیشه با پدرش بر می گشت. آن روز که پدرش آمد پرسیدم داوود کجاست گفت زنگ زده و گفته کار دارد و دیرتر می آید. دل شوره داشتم. تا اینکه خودش زنگ زد. گفت: در آزادی هستم، نگران نباشید خودم ماشین می گیرم و می آیم. حدود ساعت 9 شب بود که تلفن خانه زنگ زد. دوستان داوود بودند گفتند که به موبایل داوود زنگ میزنیم اما کس دیگری جواب میدهد. نگران شدیم زنگ زدیم به موبایل داوود و یک نفر جواب داد و گفت بیایید بیمارستان رسول اکرم. خدا میداند چگونه خود را رساندیم. گفتند اتاق عمل است. رفتیم و مقابل اتاق عمل بودیم که خانمی آمد و به من گفت پسرتان تمام کرد. گفتم چی می گویید شما! یعنی چی که تمام کرد؟ بچه من توی اتاق عمل است هنوز بیرون نیامده و...که گفتند: زیر عمل تمام کرده است. نفهمیدم دیگر چه اتفاقی افتاد جگرم سوخت. آتش گرفتم یک سال است که می سوزد این جگر. در بیمارستان نگذاشتند بچه ام را، حتی جنازه اش را ببینم.

پیکر داوود را چگونه تحویل گرفتید؟
بیمارستان نداد. پدر داوود 5 روز تمام دنبال جسد پسرم دوید و به این در و آن در زد. پزشکی قانونی هم نداد، خودشان آوردند و دفن کردند. فقط موقع دفن اجازه دادند صورت پسرم را ببینم و دیگر چیزی ندیدم.

مراسم ختم گرفتید؟
پدر داوود کارمند صنایع هواپیمایی بود تازه بازنشسته شده بود اما همکارانش کمک کردند. مراسم گرفتیم و مشکلی پیش نیاوردند با اینکه همه جا مأمور بود. ما هم آدمی سیاسی نبودیم اصلا کاری به سیاست نداشتیم. یک خانواده کارگری هستیم که فقط سرمان به زندگی خودمان است. من با بدبختی بچه ام را بزرگ کرده بودم. بچه من بی گناه کشته شد. وسایلش را ندادند. کیف و مدارکش نمیدانم چی شد از شرکت که آمده بود چک و پول های شرکتی که در آنجا کار میکرد در کیفش بود سه میلیون پول نقد در کیفش بوده که نمیدانیم چی شد.

با گذشت یک سال، قاتل فرزند شما و سایر بچه ها معرفی نشده است و در مقابل ادعا می کنند که میرحسین موسوی مسئول خون این بچه ها است. شما در این مورد چه نظری دارید؟
قاتل بچه من همان کسی است که به او شلیک کرد و با گلوله او را از پا در آورد و من میخواهم او را بیاورند و معرفی کنند. از بنیاد شهید آمدند خانه ما و گفتند برای داوود کارت صادر می کنند. اما اینها بچه مرا برنمی گرداند. قاتلش را بیاورند و معرفی کنند. مقصر کسانی هستند که مردم را بازی دادند. گفتند بیایید رای بدهید. خب اگر نمیخواستید مردم رای بدهند چرا گفتید بیایید چرا همه را بازی دادید.. این همه حرف زدند تبلیغ کردند تا مردم رای بدهند، خب اگر نمی خواستند می رفتند از همان اول اعلام می کردند فلانی رئیس جمهور است و بین خودشان فیصله می دادند و مردم را بازی نمی دادند و کار را به جایی نمی کشاندند که جگر گوشه های ما کشته شوند و...

با توجه به عدم رسیدگی به شکایت تان، چگونه می خواهید پرونده قتل فرزندتان را پی گیری کنید؟
ضربه ای که خورده ایم را هیچ کسی نمی تواند درک کند و بفهمد. جوان 26 ساله ام را بی گناه کشتند. من فقط قاتل فرزندم را میخواهم. بیاید و بگوید چگونه بچه بی گناه مرا کشت. اگر رسیدگی نکنند و قاتل را معرفی نکنند من واگذارشان کرده ام به خدا. ببینیم خدا چه معامله ای با آنها می کند. یک سال است که زندگی را از ما گرفته اند. در این یک سال چه کسی آمده بپرسد از من که مادری، داغداری، جگر گوشه ات را کشتند، حالت چطور است؟ چرا من باید بنشینم و با عکس بچه ام حرف بزنم؟ خودش کجاست؟ چرا نباید بتوانم لمسش کنم؟ در آغوشش بگیرم؟ چگونه دلشان آمد آخر؟... گاهی دیگر می بُرم، کم می اورم، می گویم لابد قسمت بچه ام این بوده، اما چشمانم دیگر دارد کور می شود از گریه و زاری.نمیدانم خدا خود باید معامله کند با قاتلان بچه های بیگناه ما... این درد، قلبم را از جا می کند و من فقط به خدا امید دارم که داد مرا بگیرد"
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

عکسی از ماشین جنگی هیتلر در اواخر جنگ جهانی دوم

0 نظرات

منبع : آنتی دیکتاتور -اگر ارتش آلمان نازی 3 سال در لنینگراد گرفتار نمیشد و اگر آمریکا به کمک متفقین نمی آمد هیتلر میتوانست این ماشین جنگی را به تولید انبوه برساند و سرنوشت جنگ جهانی دوم را به نفع خودش تغییر بدهد . ( البته تا آن زمان به بمب اتم هم دست یافته بود )

Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

عکس بچگی های روح الله خمینی در زادگاهش هند

0 نظرات

Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

شباهت یک روستایی با محمود احمدی نژاد

0 نظرات
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

عکس لباس شخصی های حمله کننده به حسنیه دراویش گنابادی در کرج

0 نظرات

نیروهای لباس شخصی که خود را از پرسنل معاونت اطلاعات سپاه معرفی می نمودند روز گذشته اقدام به بازرسی حسینیه دراویش کرج و همچنین احضار شش تن از دروایش به معاونت اطلاعات سپاه کرج نمودند.

در ساعات پایانی روز چهارشنبه حدود 20 نفر از نیروهای لباس شخصی مجهز به بی سیم و ... که خود را ماموران معاونت اطلاعات سپاه معرفی می کردند بدون مجوز قضایی وارد حسینیه دراویش گنانبادی در کرج و منزل برخی دراویش شده و انجا را مورد بازرسی و تفتیش قرار دادند.

این افراد علت حضور خود در حسینیه دراویش را تحقیق و بازجویی پیرامون ضرب و شتم یکی از مأمورین خود در شهرستان کرج و شناسایی ضارب اعلام نمودند .

همچنین شش درویش گنابادی به اسامی سعید کریمایی، پوریابراتی، محمد ساکی، کمیل رحیم زاده، احسان دشتی وسعید دشتی ،شب گذشته از سوی بخش اطلاعات سپاه پاسداران شهرکرج به صورت غیرقانونی احضار شدند .

احضاریه این افراد بر روی سربرگ نیروی مقاومت بسیج و از سوی مقامی فاقد هویت و بدون رعایت تشریفات دادرسی تنظیم گردیده و برای روز یکشنبه 6 تیرماه ، به معاونت اطلاعات سپاه احضار شدند .

بنابرگزارشهای پایگاه خبری مجذوبان وابسته به دراویش گنابادی ؛ بدون مجوز مقام قضایی منازل شخصی دو تن از دراویش به نامهای رحیم زاده و دشتی نیز مورد تفتیش و بازرسی مأمورین قرار گرفته است .

بنابراین گزارش ؛ مأمورین پس از بازجویی و استنطاق چند تن از حاضرین در حسینیه ، تهدید نموده اند در صورت عدم شناسایی و معرفی ضاربین ، نسبت به برخورد با دراویش اقدام خواهند کرد .

همچنین براساس این گزارش ؛ دراویش در نامه ای خطاب به دادستان نظامی شهرستان کرج ، نسبت به تحركات گروهي آشوب طلب و مغرض كه با سوء استفاده از عناوين برخي مراكز نظامي ، قصد بلوا ، جوسازي و درگیری با دراويش را دارند و اهداف و مقاصد شومی را دنبال می کنند ، اعتراض كردند . دراويش در اين شكايت نامه ، به برخي رفتارهاي ناشايست و ضد انساني اين گروه اشاره و مي نويسند : این جماعت هر از چندی با اجتماع مقابل حسينيه دراويش و سردادن شعار و اهانت به بزرگان اين سلسله ، قصد حمله به اين مكان عبادي را دارند كه خوشبختانه تاكنون با درايت و خويشتنداري دراويش ، از هرگونه درگيري و مقابله به مثل ممانعت به عمل آمده است . حتی در زمان برگزاري مجالس درويشي نيز سوار بر موتورسیکلت با حضوردر مقابل حسينيه و تردد دركوچه هاي اطراف با ايجاد سروصداهاي مهيب و آزار دهنده ، علاوه بر اخلال در آسايش اهالي ، با فحاشي و بعضاً هتك نوامیس عابرین ، دراویش و مردم را تحریک به درگیری می کنند.

Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

تعریف اجاره به شرط تملیک چیست ؟

0 نظرات


اجاره به شرط تمليك : نوعي اعتبار مصرفي كه در آن خريدار سپرده‌اي به عنوان پيش قسط براي خريد يك كالا مي‌پردازد تا باقيمانده را به انضمام بهره متعلقه به اقساط منظم در دوره معيني تاديه كند . در قرار داد اجاره به شرط تمليك ، برخلاف فروش اعتباري ، مالكيت كالا تا هنگام پرداخت آخرين قسط به خريدار منتقل نمي‌شود ، يعني در حقيقت كالاي مورد معامله خود وثيقه‌اي براي وام واگذار شده شمار مي‌آيد . اجاره به شرط تمليك مي‌تواند به منزله يك ابزار سياست پولي مورد استفاده دولتها قرار گيرد تا با آن برفرآيند تأمین مالي سرمايه در اقتصاد تأثير گذارند .




Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

روش محاسبه قیمت طلا از بازارهای جهانی

0 نظرات
برای محاسبه قیمت طلا در ایران از انس (اونس) جهانی از فرمولهای زیر استفاده نمایید:

1- یک انس طلا = 31.103431 گرم باعیار (999.9) که عیار (24) هم خوانده می شود.

2- یک مثقال طلا = 4.608 گرم میباشد.

3- مظنه طلا درایران (که برسرزبان ها میباشد) یعنی قیمت 4.608 گرم طلای 17 عیار یا (705)

4- سكه تمام بهار آزادي (قدیمی و طرح امام ) عيار (21.6) مي باشد يا همان عيار (900) كه عيار 22 هم خوانده ميشود وزن هر سكه (8.133) گرم مي باشد.

5- سكه نيم بهار آزادي (وزن 4.0665 گرم عيار 900 )

6- سكه ربع بهارآزادي (وزن 2.03225 عيار900 )


فرمول 1

بدست آوردن مظنه طلای ایران از طریق انس جهانی :

قیمت یک انس طلا * قیمت یک دلار /9.5742 = مظنه طلای ایران (قیمت 4.608 گرم طلای 17 عیار یا (705)

مثال : قیمت یک انس طلا 614.2دلار - قیمت یک دلار 915 تومان مظنه چقدر میشود ؟

614.2 دلار*915 تومان /9.5742=58698 تومان ( مظنه ایران ) عیار 17یا 705.


فرمول 2

بدست آوردن قیمت سکه تمام از طریق اونس جهانی

قیمت یک انس طلا * قیمت یک دلار / 4.24927= قیمت یک عدد سکه تمام.

مثال: 614.2 دلار * 915 تومان /4.24927=132256 تومان ( قیمت یک عدد سکه تمام بهار آزادی )


فرمول 3

برای بدست آوردن یک مثقال (4.608 گرم ) طلای 18 (750) عیار از اونس جهانی.

قیمت یک اونس طلا * قیمت یک دلار /8.999=قیمت یک مثقال (4.608 گرم ) طلای 18(750) عیار.

مثال : 642 دلار*915 تومان /8.999=65277 تومان قیمت یک مثقال (4.608 گرم ) طلای 18 (750)عیار از اونس جهانی.


فرمول 4

قیمت یک مثقال (4.608 گرم ) طلای 18 (750) عیارکه درفرمول 3 بدست آورده ایم را تقسیم بر 4.608 کنیم = قیمت یک گرم طلای 18 (750) عیار.

مثال: 65277/4.608 = 14166 تومان قیمت یک گرم طلای 18 (750) عیار.


فرمول 5

دوستان دقت کنید شما وقتی که به بازار طلا زنگ میزنید تا قیمت بگیرید قیمت مظنه را به شما می گویند یعنی قیمت (4.608گرم) طلای17 ( 705 ) عیار را . حال اگر شما بخواهید قیمت یک گرم طلا با هر عیاری را بدست آورید از روی مظنه گرفته شده بدین طریق عمل نمایید.

مظنه 17 ( 705 )/ 4.608 / 705 * ( هر عیاری ) = قیمت یک گرم طلا با هر عیاری.

مثال: قیمت یک گرم طلا با عیار 925 از روی مظنه 61355 تومان چقدر میشود؟

61355 تومان / 4.608 / 705 * 925 = 17470 تومان قیمت یک گرم طلا با عیار 925 از روی مظنه ایران.


فرمول بسیارمهم 6

هنگام خرید اول از همه خودتان با فرمول شماره 1 مظنه را از انس (اونس) جهانی حساب کنید بعدمظنه ایران را از چند مغازه در بازار بپرسید و با قیمت مظنه خود مقایسه کنید و اختلاف تشخیص دهید و بعد مبادرت به خرید نمایید.

مبلغ پولتان / مظنه روز * 4.608 * 705 / عیار ( شمش طلا یا طلای آب شده ) = مقدار( وزن ) طلای خرید شده با پول موجود و عیار مشخص ( شمش طلا یا آب شده ).

مثال: 7000000 تومان پول داریم ( برای خرید ) مظنه روز 61000 تومان مغازه دار برای فروش طلای آب شده با عیار 935 دارد با مبلغ فوق چند گرم طلای آب شده باعیار (935) روی مظنه 61000 تومان باید به ما بدهد.

7000000 تومان / 61000 تومان * 4.608 * 705 / 935 = 398.700 گرم طلای آبشده با عیار 935 باید بگیرید.


فرمول بسیارمهم 7

هنگام فروش هم اول از همه خودتان با فرمول شماره 1 مظنه را از انس ( اونس ) جهانی حساب کنید بعد مظنه ایران را از چند مغازه در بازار بپرسید و با قیمت مظنه خود مقایسه کنید و اختلاف را تشخیص دهید و بعد مبادرت به فروش نمایید.

مقدار ( وزن ) طلایتان * مظنه روز / 4.608 / 705 * عیار ( شمش یا آب شده ) = مبلغ ( پول ) طلای شما که موقع فروش باید بگیرید.

مثال: 398.7 گرم طلای آبشده باعیار ( 935 ) داریم مظنه روز هم 65000 تومان موقع فروش چقدر پول از مغازه دار بگیریم.

398.700 گرم * 65000 تومان / 4.608 / 705 * 935 = 7458811 تومان ازفروشنده و فروشگاه باید بگیرید.
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

چرا امام زمان ظهور نمیکند ؟ کاریکاتور

0 نظرات

Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

امیر جوادی فر لنگرودی - دانشجوی شهید جنبش سبز

0 نظرات

امیر جوادی فر لنگرودی
سن : ۲۴ ساله، تولد: 02/01/1363
محل سکونت : تهران - تولد: رشت
تحصیلات : دانشجوی رشته‌ی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد قزوین
تاریخ شهادت : سه شنبه 23 تیر 1388 محل شهادت : تهران ، امیرآباد، بیمارستان فیروزگر، اوين
نحوه شهادت : در اثر شکنجه، ترکيدگي چشم‌، خونریزی ریوی، تشنج و ایست قلبی ریوی
ضارب : نیروهای شکنجه گر حرفه اي
آرامگاه :تهران بهشت زهرا قطعه211 ردیف 42 شماره 10

توضیحات :
شهید امیر جوادی فر لنگرودی، دانشجو مدیریت صنعتی دانشگاه قزوین، ترانه سرا و دانشجو بازیگری، روز 18 تیر درتقاطع خيابان شهداي ژاندارمري و دانشگاه، محدوده‌ امیرآباد توسط نیروهای لباس شخصي‌ دستگيرو مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفته و بوسيله همين افراد به كلانتري 148تهران منتقل گرديد.
در کلانتری حال او در اثر ضرب و شتم به وخامت رسیده و ماموران كلانتري او را در ساعت 9 شب به بيمارستان فيروزگر منتقل و روز19 تير اورا از بیمارستان فيروزگر به شکنجه گاه كهريزك می برند.
در کهریزک با پوتین آنقدر به سینه و سرش می‌کوبند که یک چشمش ‌ترکيده و دچار خونریزی ریوی می‌شود . بعد از شکنجه شدید، در 23 تیردر مسيرانتقال به اوين ، دچار تشنج و ایست قلبی می‌شود . ده روز بعد، روز 3مرداد به خانواده‌ برای تحویل جسد خبر می‌دهند.
در5 مرداد پيکر متلاشي شده وي در بهشت زهرا، قطعه211 ردیف 42 شماره 10 خاکسپاري مي گردد. اطلاعات شهید در سایت بهشت زهرا نیز موجود می باشد.
Balatarin Donbaleh Cloob Oyax Delicious Stumbleupon Friendfeed Twitter Facebook Addthis to other

نمودار نوسانات قیمت ( دلار ) هر اونس ( 31.1034 گرم ) طلای عیار 999.9 (عیار 24 ) در بازارهای جهانی

Copyright © Dynamic Economy