حبیبالله پیمان
جنبش سبز يكي ديگر از تجليات شعور خودآگاه ملي است كه انتظار داريم تحت هدايت آن كشتي طوفانزده جامعه به ساحل آزادي و صلح و امنيت و عدالت و زايش دوباره فرهنگي، علمي و معنوي هدايت گردد.
به باور ايرانيان، شعور انساني تجلي شعور الهي است و به همين خاطر خلاق، سازنده، مهربان، صلح دوست، مقاوم و پرشكيب و مداراگر و بخشنده، وحدت طلب و اخلاق مدار است. ما نشانه هاي ظهور و رهبري آن را چه در مراحل آغازين جنبش هاي ملي پيشين و چه در روزهاي سبز قبل و بعد از انتخابات خرداد 88 شاهد بوديم. قدرت سحرآميز (و الهي) آن را در تسخير قلب ها، تبديل بسياري از دشمنيها به دوستي و اختلاف و چند دستگي به وحدت و همدلي، كينه و خشونت به مدارا و عدم خشونت، يأس به اميد، اندوه به شادي و ترس به شجاعت را تجربه كرديم.
اما اين جنبش نيز مانند موارد پيشين در معرض آسيب هاي ناشي از غلبه سرمشق رقيب و كهن تر غريزي است؛ چرا كه محرك هاي دفاع غريزي و وسوسه اعمال خشونت متقابل براي نيل به هدف در كوتاهترين زمان، بسيار فعال اند و با مشاهده خشونت لجام گسيخته و بي رحمي و قساوت نيروهاي سركوبگر وارد عمل مي شوند. مگر آن كه همگان با هوشياري تمام از تكرار خطاها و غفلت هاي پيشينيان پرهيز كنند و با صبر و مقاومت و اعتماد به نفس و حفظ پيوند با يكديگر و با سرچشمه شعورالهي خويش از جاده مستقيم پايداري فعال و خلاق انساني منحرف نشوند.
1- بايد به ياد بسپاريم كه مردم بر اساس يك درك شهودي، فوري ترين خواستهاي مشترك همه قشرها و نيروهاي اجتماعي مردم ايران را به عنوان هدف اين مرحله از پايداري خود برگزيدند. به طوري كه تأمين ساير خواسته ها و حقوق تضييع شده و يا معوق مانده هر يك از نيروهاي اجتماعي، از جمله كارگران، زنان، معلمان، اقوام، كشاورزان همه در گرو تحقق اهداف اعلام شده جنبش سبز است. توجه همگاني به اين نكته ضامن وحدت و همبستگي همه نيروها و صنوف است. اين امر به معناي ناديدهگرفتن يا صرفنظر كردن از مطالبات ويژه هريك از نيروهاي اجتماعي و جنبش هاي وابسته به آنها نيست، بلكه مبيّن اولويتي راهبردي است كه اگر لحاظ نشود، جنبش دچار تجزيه مي شود و توان ملي خود را از دست مي دهد.
2- پيش از ظهور جنبش سبز، خرده جنبش هاي اجتماعي متعددي وجود داشتند كه هر يك خواسته هاي نيروهاي اجتماعي معيني را پيگيري مي كردند. آن جنبش ها معمولاً جدا و ناهماهنگ با هم عمل مي كردند، به طوري كه نيروهاي اجتماعي يا سياسي تك تك آنها براي غلبه بر موانع موجود كافي نبود، هر چند طرح آن مطالبات و كوشش هاي انجام شده در ايجاد زمينه ذهني و عيني ظهور جنبش سبز موثر بودند اما جنبش كنوني، مستقيماً از تركيب و اتحاد آنها پديد نيامده است تا انتظار باشد همانند هر حركت ائتلافي از چند سازمان يا جنبش، خواسته هاي تك تك اعضا را در برنامه خود بگنجاند. جنبش سبز خاستگاهي مستقل از خرده جنبش ها دارد، هر چند از آنها جدا نيست بلكه روح مشترك ميان همه آنها و همه مردمي است كه از نبود آزادي، امنيت، صلح و مدارا و عدالت، برابري و حاكميت بر سرنوشت ميهنشان رنج مي برند، همه مردمي كه از زورگويي، تحقير، بي عدالتي و به حساب نيامدن راي و اراده شان، نداشتن آزادي عقيده، بيان و بعد از بيان، از رفتار قيممآبانه حاكمان و يك اقليت ممتازه، تن و روحي آزرده دارند و از تكرار دروغ ها و وعده هاي تو خالي و گزافه گويي ها و پرحرفي ها خسته شده اند. آنان خواستار رهايي از خفقان و فقر و فساد و تبعيض اند. طرح خواسته ها و شعارهايي فراتر از اين، دست كم در اين مرحله، وحدت و همبستگي دروني ميان نيروهاي جنبش سبز را از بين مي برد و توازن نيروها را به زيان آن بر هم مي زند.
3- جنبشسبز با الهام از شعور ملي ايرانيان، راه عدم خشونت، يعني مقاومت خلاق و صلحآميز را برگزيده است. مردم عزم دارند كه خشونت را با خشونت مقابل پاسخ ندهند، در پاسخ به كساني كه زير سيطره سامانه دفاع غريزي كور و كودكانه، قابيل وار بر ضد آنها دست به خشونت مي برند، همان را مي گويند كه هابيل در مقام يك انسان بالغ آزاد و خودآگاه خطاب به برادر گمراه خود بر زبان آورد: «اگر تو دستهايت را براي كشتن من دراز كني، من دستهايم را براي كشتن تو نخواهمگشود». فراموش نكنيم كه در هر رويارويي كه اسلحه آن خشونت است، پيروزي از آن قابيليان است كه پرواي خدا و اخلاق و انسانيت ندارند و در قساوت و بي رحمي، حد و مرزي نميشناسند. آن پيروزي كه با سلاح خشونت به دست مي آيد جز با اعمال خشونت دائمي و افزون تر پايدار نمي ماند. برتري جنبش هاي اصيل ملي و نيز جنبش سبز، در پايبندي به اخلاق و ارزشهاي مشترك ملي و ديني و تكيه بر مقاومت خلاق مدني و فرهنگي و مددجويي از صبر و پايداري و مهرباني و مدارا، گذشت و شفافيت و صداقت در گفتار و كردار و نيات است. از همان آغاز تاريخ ايرانيان آموختند كه در نبرد با اهريمن دروغ و تاريكي و فقر و خشم، به سلاح گفتار نيك، پندار نيك و كردار نيك مجهز شوند و به حمايت و هدايت شعورمند فرّ ايزدي (روح الهي) مستظهر باشند. جنبش سبز راهبرد گفت و گوي منطقي و مستدل و همراه با عطوفت و مهرباني را برگزيد؛ راه انبياء و مشي رهبراني نظير گاندي، مصدق، لوتركينگ و ماندلا. به همين خاطر بايد جنبشسبز را از آسيبخشونت و ديگر مظاهر سامانه دفاعغريزي و كودكانه يعني شتابزدگي و پرخاشجويي، لجاجت، تنگ نظري و انتقامجويي، كينهتوزي، بي صبري و زودرنجي، دنبالهروي و تقليد، وابستگي و تسليم و گريز و انفعال و انزواجويي و هر نوع افراط و تفريط مصون نگاهداشت. ساختماني را ميتوان در يك شب يا يك ساعت ويران ساخت و موجود زنده اي را در يك لحظه ميراند؛ اما آباد كردن و زندگي بخشيدن و زنده داشتن محتاج درايت و آگاهي و صبوري و متانت عشق و سختكوشي است. دور از انتظار نيست اگر فشار آرزوهاي مدفون شده، خشم هاي فروخورده، و تنها و جانهاي آزرده و رنجور از مصائب و زخم هاي كهنه و چركين و يا تازه و خون چكان، آزرده از بي عدالتي و تحقير و تخويفها، صبر و بردباري از كف بسياري بربايد و زمام اراده و احساس را به دست نيروي غريزي انتقامجو و كينهتوز بسپارند تا هر آنچه را كه نشان و رنگ و بويي از «دشمن» دارد، به نابودي كشاند، بسوزاند و خاكستر بر باد دهد و خود نيز در آتشي كه برافروخته اند بسوزند و نابود گردند. اگر اجازه داده شود نيروهاي ويرانگر غرايز كور بر كنشهاي دفاعي نيروهاي جنبش مسلط شود، يا اگر فرصتي دستداد و گشايش حاصل شد و پيروزي در دسترس قرارگرفت، عنان عقل از كف بدهند و عجولانه بخواهند همه آرزوهاي برآورده نشده و ايدهآلهاي درازمدت را ظرف يك شب تحقق بخشند و يا هر كس و هر گروهي از سر غفلت و خودشيفتگي انتظار داشته باشد همه به خواسته و رهبري او گردن نهند، همه به معناي آن است كه خود اسباب شكست را فراهم كردهاند. رفتار كساني كه دست به خشونت متقابل مي زنند با كساني كه براي حفظ امنيت جان و علائق خود تسليم اراده قدرت مسلط مي شوند و به ستايش و تقديس آنان مي پردازند، با كساني كه منفعلانه راه گريز و يا كناره جويي و انزوا پيش ميگيرند و يا تسليم ياس و نوميدي مي گردند، به يك اندازه «كودكانه» است. هر سه واكنش از نظر شعور خودآگاه و انساني مردود است. نيروي محركه و پايداري جنبش سبز از عقل و عشق و ايمان تغذيه مي شود نه عصبيت، انتقام جويي، و كينه ورزي. هدف آن مراقبت از زندگي و تقويت و سرسبز كردن است، نه ويرانگري و مرگ آفريني؛ شيوه آن گفتوگوي نرم و مستدل و همدلانه است نه امر و نهي همراه با جبر و زور؛ رويكردشان به مخالفان و منتقدان جذب و تحمل و مدارا است و نه حذف و طرد و معدوم سازي؛ اتحاد و همبستگي مبتني بر وحدت در عين تنوع و كثرت و احترام به آزادي و استقلال و ابتكارات فردي و جمعي است؛ نه وحدت برآمده از نفي تمايزها و تنوعها و يكسانسازي فكري و فرهنگي و انحلال همة اراده ها و شعورها در يك ارادة مافوق.
3- بعد از گذشت سه ماه از تولد جنبش سبز و رويارويي با حوادث سخت و خشونتهاي كم سابقه، اينجا و آنجا نشانه هايي از ناشكيبايي در رفتار برخي از فعالان مشاهده ميشود. از جمله شعارهايي خارج از چارچوب راهبردي و مشي اخلاقي جنبش طرح ميگردد كه اگر ادامه يا گسترش پيدا كند، علاوه بر آن كه بر وحدت و همبستگي آن آسيب ميزند، آن را به مسيري سوق ميدهد كه مواجهه با پيآمدهاي ناگوار آن از ظرفيت و توان فعلي جنبش سبز خارج است. راهبرد عدم خشونت ايجاب مي كند كه از دعوت و ترغيب به خشونت متقابل و سر دادن شعارهايي نظير «ما مرد جنگيم، بجنگ تا بجنگيم» پرهيز شود. ما اعتقاد داريم مبارزه براي ريشه كن ساختن استبداد، بي عدالتي و دروغ، و ستمگري و خشونت و در يك كلام پاك كردن جامعه و محيط زيست از بدي و پليدي، نبايد جاي خود را به مبارزه براي معدوم كردن «اشخاص» و گروه هاي «بد» و «پليد» بدهد. روش اول مبتني بر اصل اصلاح پذيري انسان و جدا كردن خصلت ها و رفتار غلط و منفي از وجود انساني و افراد و گروه ها است. در حالي كه در روش دوم، بدي و پليدي امري «ذاتي» انسانها تلقي مي شود كه جز با اعدام آنها و نفي موجوديت فيزيكي و انساني شان درمان پذير نيست. سردادن شعارهاي «مرگ بر ...» يا اهانت و ناسزا به افراد، زيبنده جنبش سبز نيست. هم چنين بايد از طرح شعارهايي مغاير با راهبرد كنوني جنبش كه مبارزه در چارچوب نظام قانون اساسي است، خودداري شود. جنبش سبز بر ظرفيت هاي قانون اساسي در تامين آزادي و حق حاكميت مردم تكيه كرده است و درصدد براندازي نظام جمهوري اسلامي نيست. راهبردي كه ميليون ها مردم معترض به نتايج انتخابات را متحد ساخت و در تظاهرات آرام و بدون خشونت و بسيار با شكوه ميليوني 25 خرداد گردآورد، حتي بسياري از نيروها و عناصر وابسته به جريان هاي مقابل را جذب نمود؛ آيا طرح «جمهوري ايراني» باعث بروز تفرقه در صفوف جنبش و بروز كشمكش در داخل و ريزش بخش مهمي از نيروهاي آن نميشود؟ اگر همگان مراقب آسيبها نباشند و در حفظ سلامت و تداوم آن احساس مسئوليت نكنند، اين خطر هست كه در پيچ هاي تند و گردنه هاي صعب العبور، لغزش و تجزيه و تلاشي پيش آيد.
4- شعور خودآگاه و جمعي مردم بر تجربيات تاريخي گذشته اشراف دارد و سنت هاي حاكم بر تحولات جامعه را مي شناسد و درسهايي گرفته از پيروزي ها و شكست ها را در حافظه تاريخي خود حفظ مي كند. اين وقوف و اشراف شامل شرايط و خصلت هر دوران و مرحله از تاريخ و موقعيت زمان و مكان اجتماعي نيز ميشود. با الهام از اين عبرتهاي تاريخي است كه هنگام درگير شدن با يك بحران بزرگ اجتماعي، توازن منطقي و واقعي ميان توانايي هاي ملي و نيروي پايداري و درجه همبستگي و انسجام دروني ملت و تصلّب و سختي موانع ذهني و عيني بر سر راه برقرار مي شود. هدف ها و انتظارات مرحله اي جنبش با لحاظ كردن و تبيين موقعيت و به نحوي كه مشاركت حداكثري مردم تضمين گردد و ضعيف ترين اقشار ملت نيز از همراهي با جنبش باز نماند، تعيين ميگردد. بههمينخاطر جنبش هاي ملي در آغاز عموماً خواهان اصلاحاتي در نظامات و روابط موجودند تا راه تحول هموار شود. از فشار و رنج مردم كاسته گردد و فضاي تنفسي بيشتري براي مردم به وجود آيد. براي اين منظور ظرفيت هاي تحول پذيري نظامات و روابط موجود را نبايد از نظر دور داشت. به عكس لازم است هدف هاي كليدي را از درون ظرفيت هاي موجود انتخاب كرد تا حمايت ملت جلب شود و مزاحمت و مانعتراشي مخالفان به حداقل برسد. در جنبش سبز، به منظور هموار كردن راه پيشرفت و اصلاح امور بر استفاده از ظرفيت هاي به كار گرفته نشده قانون اساسي تاكيد شدهاست. ممكن است اين امر افراد و گروههايي كه هدفهايي فراتر از وضعيت و ساختار موجود دارند و ساختارهاي كنوني را مانع تحقق آنها مي يابند، راضي نكند؛ با آنها مي توان در روشنايي سنتهاي حاكم بر تحولات جامعه و معيارهاي عقلاني و تجربيات و آموزه هاي برآمده از جنبش ها و انقلابات اجتماعي معاصر ايران به گفت و گو نشست و توان واقعي نيروهاي رهايي بخش و موانع موجود بر سر راه را مدنظر قرار داد و نتايج زيانبار حاصل از هرنوع چپ روي و شتاب زدگي و مرحله سوزي را پيش بيني كرد.
5- در راستاي بهرهبرداري از ظرفيتهاي موجود است كه جنبش سبز ارتباط و پيوند خود را با انقلاب بهمن 57 و پيش از آن با انقلاب مشروطه و نهضت ملي به نمايش مي گذارد. نهضت ملي ايران بر پايه ظرفيت قانون اساسي مشروطه و با هدف اجراي اصول تعطيل شده و آرمان هاي تحقق نيافته آن يعني آزادي و حق حاكميت و استقلال ملي، به وجود آمد و راه به سوي پيروزي را هموار نمود. چرا جنبش سبز نبايد با تكيه بر ضرورت اجراي اصول معوق مانده قانون اساسي كه متضمن حق حاكميت مردم و بهرهمندي همه ايرانيان از آزاديعقيده و بيان و انتخابات آزاد و تشكيل حزب و انتشار مطبوعات و انتقاد از حكومت و مصون بودن از تفتيش عقايد، بازداشت هاي خودسرانه و شكنجه و آزار روحي و بدني و نظاير اينها است، همه نيروهاي اجتماعي، رواني و ذهني آزاد شده در انقلاب را بسيج و به ياري نگيرد؟
طرح اهداف ساختار شكن آن هم در شرايطي كه مردم از ابتدايي ترين حقوق خود و نيز امكانات تجمع و اقدام مسالمت آميز و قانوني محروم اند، جنبش را به درگير شدن با موانعي سخت تر از توان واقعي خود مي كشاند و از نفس مي اندازد. اين كار باعث در هم شكستن وحدت كنوني و بروز اختلاف و چنددستگي در صفوف آن مي گردد.
6- شعور ملي در همه افراد ملت هر چند اغلب به صورت نهفته و ناخودآگاه حضور دارد، اما زماني فعال و منشأ اثر مي شود و در رفتار و كنش هاي مردم متعين مي گردد كه جريان گفت و گو و تعامل ميان افراد و گروه هاي مختلف مردم بر محور دردها و رنج ها و تجربيات مشترك و خواسته هاي همگاني(مشترك) برقرار شود. طرف هاي بحث و عمل ضمن گفت و گو حين عمل هدفمند (پراكسيس) به كرات يكديگر را به ارزشهاي اخلاقي و معنوي مشترك، به نمادها و عناصر اساسي فرهنگ و هويت ملي و ديني و به رويدادهاي بزرگ تاريخي و جنبش هاي ملي كه در گذشته نيروهاي مادي و فرهنگي و اخلاقي ملت را درگير و متحول ساخته است، استناد و ارجاع مي دهند. اين روش با تسهيل فهم متقابل و با فعال كردن شعور ملي به شكل گيري خرد جمعي كمك مي كند. مردمي كه در اين گفت و گوها و همدلي و همدردي و جمعبندي ها و نيز اقدامات هدفمند، مشاركت دارند، بر سر مسائل كليدي و راهبردي اساسي به توافق و اجماع ميرسند. در اين جا ما با يك فهم يا شعور بين الاذهاني روبهرو هستيم. به طوري كه در عمده ترين مسائل و دغدغه هاي عمومي و در مورد سمتگيريهاي اساسي ميان ذهنيت و گرايشهاي فكري و عاطفي همه افراد هماهنگي و همسويي پديد ميآيد. بهطوري كه هر فرد با گروهي از مردم كانون هدايت فكري و جهتيابي عملي را در خود خواهد يافت، لذا به محض آن كه در يك جا گرد آيند و دربارة مسائل مشترك به گفت و گو بپردازند، به سهولت به توافق نزديك مي شوند. به همين خاطر است كه ميبينيم رهبري و كانون تصميمسازي از حالت تمركز و تك ذهني كه در جنبشهاي پيشين بود، خارج شده و در ميان همه اعضا و فعالان جنبش تدريجاً توزيع و متعين مي شود.
با اين حال نبايد فراموش كرد كه پديده عدم تمركز در رهبري و هدايت جنبش اجتماعي در جامعه ما كاملاً تازه است و لذا تا رسيدن به مرحله كمال نبايد اهميت اشكال پيشين رهبري ملي را كه در كانونها و شخصيتهاي مورد اعتماد و وثوق عمومي متبلور مي شد، ناديده گرفت. اين نوع رهبري (كاريزماتيك) كه سابقه اي كهن و ريشه اي عميق در فرهنگ و ساختار اجتماعي و سياسي ايران دارد، كاركرد خود را تا حدودي حفظ كرده است و پابهپاي رهبري غيرمتمركز و گسترده شبكهاي ايفاي نقش ميكند. درغير اينصورت با توجه به تنوع زياد گرايشهاي فكري و سياسي (ايدئولوژيك) و وجود موانع بسيار در برابر جريان گفت و گو و تعامل آزاد ميان افراد و گروه ها، خطر بروز تفرقه و نزاع و كشمكش در ميان نيروهاي فعال جنبش دور از ذهن نيست.
7- نيروي محركه جنبش سبز همانند ديگر جنبشهاي ملي رهايي بخش از منابع مختلف تامين مي گردد. هر تلاش آگاهانه يا ناخودآگاه براي وابسته كردن آن به يك يا دو منبع معين ريزش نيروها و كاهش گستردگي و توان پايداري آن را در پي دارد. عمده ترين منابع ايجاد انگيزش عبارتند از: 1- مطالبه نيازهاي اساسي معطل ماندة عمومي مثل رفاه مادي، امنيت، اشتغال، بهداشت، مسكن، آموزش. 2- خواست آزادي بيان و بعد از بيان، مصون بودن از تجاوز و زورگويي و آسيب تبعيض و بي عدالتي، نابرابري در حقوق انساني، برخورداري از حمايت قانون، پوشش امنيت قضايي و بالاخره تضمين حق مشاركت در تعيين سرنوشت و اداره امور عمومي جامعه. 3- احساس تعلق به يك سرزمين، يك تاريخ و يك هويت مشترك ملي و فرهنگي كه موجّد حس همدردي، فهم متقابل و احساس مسئوليت در برابر ميهن و مردم و مشاركت در تلاش براي تحقق خواست ها و هدف هاي عمومي و ملي است. 4- سهيم بودن در ايمان به يك رشته ارزش هاي اخلاقي و حقايق متعالي و معنوي كه به «بودن» يا هستي فردي و اجتماعي ايرانيان «معنا» مي بخشد و آنها را در ريشه هاي وجودي با هم پيوند مي دهد و يگانه و خويشاوند مي سازد؛ به طوري كه كسي ميان تحقق هستي خويش و هستي اجتماعي و ملي جدايي نمي بيند. به عكس همين همبستگي وجودي است كه افراد، گروه ها و اقوام را به رغم تنوع فرهنگي و هويتي، در راه خير عموم به اتحاد و اقدام مشترك بر مي انگيزد. 5- وجود پيوند ميان انگيزهها و آرمان هاي جنبش سبز و جنبشهاي پيشين، امري كه موجب اطمينان خاطر بيشتر نسبت به حقانيت انگيزه هاي جنبش كنوني مي شود و آنان را نسبت به تحقق آنچه پيش از اين خواسته و برايش هزينه كرده اند متعهد مي سازد.
در جنبش سبز همه اين منابع در تغذية نيروهاي فعالّه آن سهيم هستند. مشابهت ميان اهداف و خواسته هاي اساسي جنبش سبز با همان ها كه در انقلاب مشروطيت، نهضت ملي و انقلاب بهمن 57 دنبال مي شد، تاكيدات بر هويت ايراني و همبستگي ملي و تبار تاريخي، ارزش هاي مشترك اخلاقي و ديني، نمادها و شعارهايي كه مبيّن اين پيوندها و همبستگي هاست، و بالاتر از همه سهيم بودن در دردها و رنجها و تجربيات تلخ و شيرين و تغذيه فكري و روحي از منابع مشترك فرهنگي، تاريخي و سرزميني و معنوي، همه دلالت بر نكته فوق دارند. حفظ ارتباط با اين منابع و پرهيز از محدود كردن آنها به يك يا دو منبع خاص، از اهمّ وظايفي است كه فراگيري، توانمندي، وحدت و تداوم جنبش سبز را تضمين مي كند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر